صفحه رسمی شاعر ابوالفضل رمضانی (ا تنها)
|
ابوالفضل رمضانی (ا تنها)
|
تاریخ تولد: | پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۰۱ |
برج تولد: | |
گروه: | شاعران کلاسیک |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | دوشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۵ | شغل: | آموختن |
محل سکونت: | ایران |
علاقه مندی ها: | شعر،فوتبال،رمان... |
امتیاز : | ۶۲۸۶ |
تا کنون 332 کاربر 3100 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: شعر تو غم زده ای سرد ولی سخت به جاست/
گله از تلخی زهر است که در خاطره هاست/////////
همه گفتند\\\\"ابوالفضل\\\\" مسیر تو کجاست؟ ///
راهت از قافله ی پشت به آیینه جداست؟///////
منِ\\\\"تنها\\\\" همه ی جوهره ی خودکارم |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
گویا به حکم حاکم دنیای شمع ها... ...
|
|
ثبت شده با شماره ۶۷۲۶۶ در تاریخ دوشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۷ ۰۰:۵۶
نظرات: ۷۱
|
|
پر میکنی با چشم هایت استکانم را ...
|
|
ثبت شده با شماره ۶۶۲۰۸ در تاریخ يکشنبه ۱۰ تير ۱۳۹۷ ۱۰:۳۶
نظرات: ۱۳۹
|
|
عشق یعنی که بشنوی حرفِ دوستت دارم از زبان کسی ...
|
|
ثبت شده با شماره ۶۵۲۰۴ در تاریخ سه شنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۲۳:۲۲
نظرات: ۲۴۰
|
|
نالیدن اگر مشکلتان بود،بگویید ...
|
|
ثبت شده با شماره ۶۵۰۰۴ در تاریخ دوشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۲۰:۰۰
نظرات: ۱۷۵
|
|
دنیا فقط یک مشت تنهایی است ...
|
|
ثبت شده با شماره ۶۴۷۴۵ در تاریخ پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۱۳۹۷ ۱۸:۲۷
نظرات: ۱۵۶
مجموع ۸۲ پست فعال در ۱۷ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر ابوالفضل رمضانی (ا تنها)
|
|
مهدي اخوان ثالث ( م - اميد ) در سال 1307 هجري شمسي در مشهد قدم به عرصهء هستي نهاد. نام پدرش، علي و نام مادرش مريم بود. پدر ِ مهدي از مردم يزد بود كه در جواني به مشهد مهاجرت كرده و در اين شهر سكو
|
|
جمعه ۲ تير ۱۳۹۶ ۱۲:۰۳
نظرات: ۲۱
|
|
باسلام خدمت دوستان نابی عزیزم،شعری به وسعت شعور از فروغ فرخزاد رو تقدیم حضورتون میکنم.حوصله داشته باشید. درپناه حق التماس دعا... پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن! من که بید
|
|
يکشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۶ ۰۳:۵۳
نظرات: ۱۷
|
|
"جان بلانکارد” از روی نیمکت برخاست لباس ارتشی اش را مرتب کرد و به تماشای انبوه مردم که راه خود را از میان ایستگاه قطار بزرگ مرکزی پیش می گرفتند مشغول شد. او به دنبال دختری می گشت
|
|
چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۶ ۰۳:۱۶
نظرات: ۲۵
|
|
سلام خدمت دوستان نابی عزیز. شعری به زیبایی آسمان از استاد شهراد میدری تقدیم حضورتان: دختر ِ چادر سفید ِ سینی ِ چایی به دست! ای که هرگز در خیالم هم نمی آیی به دست! معذرت میخا
|
|
دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۳۹۶ ۰۲:۴۲
نظرات: ۱۸
|
|
ملنگ قسمت سوم وارد خانه که شدم،با چیز های عجیبی روبرو شدم،به جای استکان و بشقاب و کمد و تلویزیون،چشمم به سر گوزنی تکیه داده بر دیوار و چاقویی آویزان از دیوار افتاد. میل های پهلوانی سنگین روی
|
|
پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۶ ۱۰:۲۹
نظرات: ۷
مجموع ۵۹ پست فعال در ۱۲ صفحه |