سه شنبه ۲۳ ارديبهشت
از خود گذشته شعری از
از دفتر من عشق را خوردم نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۰:۱۸ شماره ثبت ۹۸۷۰۲
بازدید : ۲۷۰ | نظرات : ۲۲
|
|
ودر کنار درختی بزرگ جان داده
کسی که عمر خودش را به دیگران داده
گناه دارد اگر ماه بی خبر باشد
که مرگ پشت سر تو سری تکان داده
سگ محلهی تان از غروب می ترسید
چرا که روح سیاهی به او نشان داده
تو در صدای غم آلود آب می رقصی
و ماه تکیه به اندوه ماهیان داده
نمازهای تو را ابرها قضا کردند
درون گوش تو امشب خدا اذان داده
شب ایستاده میان درخت ها آرام
و دست های خودش را به آسمان داده
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام جناب حمید غرب بزرگوار سپاسگزارم از نگاه پر مهرتان | |
|
سلام و درود دکتربخارائی ارجمند سپاس از حضور ارزشمندتان | |
|
سلام بانوی ادیب و گرامی سپاس از شما | |
|
سلام و درود بانوی گرامی سپاسگزارم | |
|
سلام و درود استاد بزرگوار سپاسگزارم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و دلنشین بود