کاری از من بر نمی آید دگر او مرده است
گویی آن چشمان مشکی با دو ابرو مرده است
می روم بیهوده گیلان ، انزلی دارد هراس
روی تالابش دو تا عاشق..دو تا قو مرده است
تا بسوزاند کمی در قهرِ خود صیادِ پیر
گوشه ای افتاده معصومانه آهو مرده است
بی امان نعره کشیدم آسمان نشنید حیف ...
شاهدی میگفت وارونای هندو مرده است
عشق ! دیگر در کلیساهای رُم جریان نداشت
چون کشیشِ عاشقانی پرهیاهو مرده است
در مسیرِ رودِ وحشی لنگِ کفشی کودکانه
قایقی وارونه، چوبی خیس، پارو مرده است
در حیاطی روستایی روی دیواری گلی
دسته دسته شمعدانی.. عطر شب بو مرده است
کوچه را با آب و جارویش صفا میداد جمعه
پیرزن افتاد و گویا آب و جارو مرده است
هیچ کس دیگر ندارد آرزویی در سرش
چون علاءالدین.. چراغش.. غول جادو مرده است
مثل پاییزی که می ریزد شدیداً برگ ها را
این و آن و او ، فلانی بعد یارو مرده است
زنده می ماند همیشه تا ابد سهراب اما
در حقیقت بعد مرگش، نوش دارو مرده است
سرد و گرم روزگاران را کمی هر کس چِشید
خوب می داند دقیقاََ گرمِ وارو مرده است
عشق اگر جاری نباشد مرگ جریان دارد و
زنده ای ، تا سر بچرخانی به آن سو مرده است
این قصیده بر مَلا تا می کند اسرار عشق
در کنارش یک غزل پهلو به پهلو مرده است
شهادت مولای متقیان حیدر کرار
اسدالله الغالب توشه کش یتیمان
حضرت علی علیه اسلام را تسلیت عرض میکنم
و در این لیالی قدر التماس دعای فراوان دارم