سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        این قصیده در بهار...پاییزش مُرده است...

        شعری از

        بهروز رحمتی (سکوت شب)

        از دفتر شعرناب نوع شعر قصیده

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۸:۳۱ شماره ثبت ۹۸۴۸۷
          بازدید : ۱۴۱   |    نظرات : ۱۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهروز رحمتی (سکوت شب)

        کاری از من بر نمی آید دگر او مرده است
        گویی آن چشمان مشکی با دو ابرو مرده است 
        می روم بیهوده گیلان ، انزلی دارد هراس 
        روی تالابش دو تا عاشق..دو تا قو مرده است
        تا بسوزاند کمی در قهرِ خود صیادِ پیر  
        گوشه ای افتاده معصومانه آهو مرده است 
        بی امان نعره کشیدم آسمان نشنید حیف ...
        شاهدی می‌گفت وارونای هندو مرده است  
        عشق ! دیگر در کلیساهای رُم جریان نداشت 
        چون کشیشِ عاشقانی پرهیاهو مرده است
        در مسیرِ رودِ وحشی لنگِ کفشی کودکانه 
        قایقی وارونه، چوبی خیس، پارو مرده است 
        در حیاطی روستایی روی دیواری گلی 
        دسته دسته شمعدانی.. عطر شب بو مرده است 
        کوچه را با آب و جارویش صفا میداد جمعه 
        پیرزن افتاد و گویا آب و جارو مرده است 
        هیچ کس دیگر ندارد آرزویی در سرش 
        چون علاءالدین.. چراغش.. غول جادو مرده است
         
        مثل پاییزی که می ریزد شدیداً برگ ها را 
        این و آن و او ، فلانی بعد یارو مرده است 
        زنده می ماند همیشه تا ابد سهراب اما 
        در حقیقت بعد مرگش، نوش دارو مرده است 
        سرد و گرم روزگاران را کمی هر کس چِشید 
        خوب می داند دقیقاََ گرمِ وارو مرده است 
        عشق اگر جاری نباشد مرگ جریان دارد و 
        زنده ای ، تا سر بچرخانی به آن سو مرده است
        این قصیده بر مَلا تا می کند اسرار عشق 
        در کنارش یک غزل پهلو به پهلو مرده است
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۸:۰۵
        بسم رب الشهدا و الصالحین
        شهادت مولای متقیان حیدر کرار
        اسدالله الغالب توشه کش یتیمان
        حضرت علی علیه اسلام را تسلیت عرض میکنم
        و در این لیالی قدر التماس دعای فراوان دارم خندانک
        بهروز رحمتی (سکوت شب)
        بهروز رحمتی (سکوت شب)
        يکشنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۰۴
        ارسال پاسخ
        سید هادی محمدی
        چهارشنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۲۱:۰۴
        درود بر شما
        مانا باشید و پاینده
        در سایه ایزد منان
        🌷🌷🌷🌷🌷
        بهروز رحمتی (سکوت شب)
        بهروز رحمتی (سکوت شب)
        يکشنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۰۵
        ارسال پاسخ
        بهنود کیمیائی
        چهارشنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۸:۱۷
        خندانک
        🌹🌹🌹🌹
        با عرض سلام و احترام
        خدمت شما شاعر گرامی
        بسیار بسیار عالی بود لذت بردم
        احسنت
        قلمتان توانا
        لحظه لحظه های دلتان شاد
        زندگیتان پر از امید
        🌷🌷🌷🌷
        بهروز رحمتی (سکوت شب)
        بهروز رحمتی (سکوت شب)
        يکشنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۰۴
        ارسال پاسخ
        رضا رضوی تخلص (دود)
        چهارشنبه ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۰۸:۳۲
        درود
        زیبا بود
        مستدام باشید خندانک
        بهروز رحمتی (سکوت شب)
        بهروز رحمتی (سکوت شب)
        يکشنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۰۴
        ارسال پاسخ
        مسعود میناآباد  مسعود م
        پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۰ ۱۵:۰۵

        سلام و درود
        بر شما شاعر گرانقدر

        غزل قصیده ای بسیار زیبا و قابل تامل
        --------------
        خندانک خندانک خندانک
        بهروز رحمتی (سکوت شب)
        بهروز رحمتی (سکوت شب)
        يکشنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۰ ۱۶:۰۴
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6