حسین از بهر دین مصطفی سوی جنان شد
ولی زان تشنگان صد شعله در دوزخ نهان شد!
به دریای عطش با کاروان آمد ولیکن
به روی دیدگان خواهرش باران عیان شد!
بیامد با سپاهی خیل و خالی از غم دهر
ولی از جهل عدوان قامت زینب کمان شد!
به سوی کربلا آمد حسین در دشتِ لاله
ولی گل های باغ مصطفی از غم خزان شد!
حرم لب تشنه و جوشان روان رو سوی دریا
در آخر کودکش از تشنگی خشکین دهان شد!
عطش در سینه ها ماند اندر آن وادیِ سوزان
در آخر کوه غم بر خیمه ی زینب گران شد!
علمدار حسین سقا شد و در بحر خونین
در آخر بر دلش خجلت ز طفلانش نشان شد!
حسین عریان فتاد اندر دلِ صحرایِ تشنه
ولی خونش روان در غیرت رود جهان شد!
حسین در نینوا مهمان دونان شد ولیکن
خرابه بر حریم پرده پوشانش مکان شد!
اسیری سهل شد بر خواهر نالان ولیکن
به یاد نیزه و سر بر دلش هر دم فغان شد!
تمام اهل عصمت در حرم عصیان بدیدند
در آخر آسمان زین ماجرا گوش و زبان شد!
اسارت بر حرم جهل از سر دنیا پرستی
که زینب زینت صبر و صبوری زمان شد!
...
مهدی بدری(دلسوز)
آیینی بسیار زیبا و باشکوه بود
دستمریزاد
اجرتان با علمدار کربلا