دلخوشی نویسنده:فرشته ی زندگیم

نمیدانم از کدامین پنجرہ یا حتی کدامین روزنہ امدی و با عشقت ب قلبم تابیدی نفہمیدم چگونہ شد ک تا ب خود امدم قلبم را تسلیم نگاھت دیدم ۰قرار نبود اینگونہ شود با دلم قرار و مدار دیگری بستہ بودم ،گفتہ بودم ک ھرگز برای کسی نگران نشود گفتہ بودم ب تپش نیافتد با نام کسی حتی دروغ چرا با چشمانم ھم قرار و مداری داشتم گفتہ بودم ک با نامی با یادی ندرخشد اما خببب چ میشود کرد؟انگار دیگر نہ چشمانم و نہ قلبم برای من نیست و حالا از آن شخص دیگریست و من فقط ب امانت از آنہا نگہداری میکنم ۰۰۰گاھی دنیا باما ادمہا شوخی ھای جالبی میکند درست مثل ھمین شوخی زیبایی ک با من کرد ،سال گذشتہ درست ھمین موقع من درسرم ھزار سودا بود جز اینکہ امشب در سرم ھست ۰ اری تو نبودی و آن ھزار سودا ب اندازہ ی موری در برابر خیالی ک اکنون از تو درسرم ھست ارزشمند نبودند ۰ اگر میدانستم گذر زمان تو را کنارم خواھد اورد و روزی دلیل حال خوب قلبم تو خواھی بود انوقت شاید آنقدر ھا ھم خود را بخاطر چیزی عذاب نمیدادم ۰ من تا این لحظہ از زندگیم چنین حسی را تجربہ نکردم آخر مگر میشود در اوج شور و ھیجان باشی و قلبت مملو از ارامش نیز باشد؟آخ چ تضاد زیبایی ۰۰۰ من مانند تو نمیتوانم با ابیات شعرھایم قلبت را ب لرزہ دراورم اما انقد خالصانہ و با دلی پاک اینہا را نوشتم ک شاید تا کنون ھیچ سخنی را اینقد صادقانہ ب زبان نیاوردہ ام ۰ در زندگی ام سختی ھای زیادی کشیدہ ام اما اکنون ک ب عقب مینگرم میبینم ک اگر آن سختی ھا نبود حالا بودنت کنارم و این ارامش قلبم دیگر آنقدر ھاھم شیرین نبود ۰ نمیدانم شاید زمانی ک مادرم برایم دعای خیر میکرد خدایم دعاھایش را درتو خلاصہ کرد و حالا تو امدی و من بقربانِ این امدنت ک گرچہ دیر در را ب رویت باز کردم اما انقدر وفا داشتی ک پشت این در ب انتظارم نشستی ،مرا ببخش ک دیر امدم و درگیر این بازیچہ بازارِ دنیا بودم و ازچون تویی غافل شدم اما بتو قول میدھم ک شیرینی وصالمان برای ھمیشہ تلخیِ فراغ را از یادمان خواھد برد

 

نویسنده:فرشته زندگیم

درود دوستان

بالاخره شعر نوشتن هام و پای عشقم موندن و دلگیری های شبانه ام زمینه شد تا به عشقم برسم

مخاطب تمام شعرام ط بودی یار نازنینم

اکنون من مخاطب این دلنوشته ام

سپاس ازت عشق زیبای من