يکشنبه ۴ آذر
خار گل شعری از محمدرضا باباپور
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۹ ۲۲:۰۴ شماره ثبت ۹۶۷۵۰
بازدید : ۲۴۵ | نظرات : ۱۱
|
دفاتر شعر محمدرضا باباپور
آخرین اشعار ناب محمدرضا باباپور
|
تو گل میبینی و من خار پایش
تو لبخند لبش، من دردهایش
چرا میپرسی از حال دل من
نمیبینی تو لرزش در صدایش؟
خبر داری! که مدت ها گرفته
غم سختی همه حال و هوایش
و تنهایی به کنجی آرمیده
بغل کرده دو دست و زانو هایش
مکرر با خودش میگوید این را
چه کردم که شده این ها سزایش؟!
خبر داری تو از دردی که دارد
طبیبان هم نمیدانند دوایش
فرو رفته است در تب قلب زارم
گذر کرده است از صد هم دمایش
نه دیگر با کسی همراز گردد
نه مستوجب شود دیگر دعایش
خدا میداندش آخر چه سان است
نمانده در تنش جانی، به جایش
فقط یک جسم بی روح و پریشان
که دنیا کرده سخت او را رهایش...
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
درود
روز جانباز مبارک
برای شفای عاجل همه جانبازان عزیز خصوصا ابوی جناب قنبر پور
سوره حمد را به نیت شفا بخوانیم
بی دست و پا
قدیم ها یادش بخیر
هر بار که نسیم سحری بوی ترا می آورد
دست و پایم را گم می کردم
و در طلوع فجر
دو باره پیدایشان کرده
با وضو می شستم
تا آخرین بار
که دیگر نتوانستم آنها را بیابم
با خودت برده بودی؟
بی وفا
قالم گذاشتی؟