شور عشق
راویان از سومِ شعبان روایت می کنند
عاشقان از عشق و از شادی حکایت می کنند
عرشیان افلاک را آیینه بندان کرده اند
خاکیان را زین سبب مسرور و خندان کرده اند
کودکی دُردانه چشمش را گشوده بر جهان
که نظیر او نباشد در زمین و آسمان
حضرت حق نام او را بر درِ دلها نوشت
خون خود را در رگِ هیهاتِ ثارالله سرشت
داده حق او را مقامِ ناجی و صاحب جهان
تاکه باشد پیروش در روز محشر در امان
ساحران از سحرِ عشقش واله و رسوا شدند
جن و انسان و ملائک جملگی شیدا شدند
قاصدِ حق مژده ی اورا به زهرا داده است
از قدومش شورِ عشقی بر جهان افتاده است
غنچه ها و گل همه از وی شکوفا گشته اند
باغ و بستان از حضورش به چه زیبا گشته اند
از حضورش بار دیگر گشته اند آوازه خوان
طوطیانی که همه لب بسته بودند از دهان
عاشقانش بسته اند آذین و مشغولِ سُرور
تاکه عالم را بگیرد شورِ این دریای نور
کهکشانی از وجودش صاحبِ سامان شده
عشق او درمانِ هر بیمارِ بی درمان شده
هر که با هر مسلکی از شورِ عشقش گفته است
کس نمیداند که در عشقش چه رازی خُفته است
جمع مستان شِمّه ای از مستی اش را گفته اند
می پرستان گوشه ای از هستی اش را گفته اند
عاقلان از شورِ عشقش جمله مجنون گشته اند
عاشقان از دردِ عشقش زار و محزون گشته اند
راه عشقش را جهان با جانِ دل پیموده است
پیروش در راه او جان را فدا بنموده است
شورِ عشقش جان (احمد) را جلایی داده است
هجرِ بعد از عاشقی بردل غمی بنهاده است
درود
روز جانباز مبارک
برای شفای عاجل همه جانبازان عزیز خصوصا ابوی جناب قنبر پور
سوره حمد را به نیت شفا بخوانیم
بی دست و پا
قدیم ها یادش بخیر
هر بار که نسیم سحری بوی ترا می آورد
دست و پایم را گم می کردم
و در طلوع فجر
دو باره پیدایشان کرده
با وضو می شستم
تا آخرین بار
که دیگر نتوانستم آنها را بیابم
با خودت برده بودی؟
بی وفا
قالم گذاشتی؟