تا انتهای جاده
ترافیک سنگین
بوقها در گوشم شیون میکردند
گوش چسباندم به نالههای سوزناک
و کلاف سردرگمی به دور دستانم پیچیده بود
در تمام عرض جاده
صدای ضربان نامتقارنم را
از پشت شیشههای مات شنیده بودی
در تمام عرض جاده
وقتی به دستان لرزانم
بوسههای آتشینت را زدی
میدانستی که هیچ عشق،شیرینی به پایش نمیرسد
روزهایمان به رنگ شکوفههای یاس بهشتی بود
اما شبهایمان به رنگ زننده ماهیهای مرده بود
جاده شلوغ شده بود
و "درد"را از هر طرف خواندم"درد"بود
از میان شلوغی ترافیک، نگاهمان میکردند
کلاف سردرگمی
به دور دستانم پیچیده بود
وتو
لباس دامادیات را پوشیده بودی
وِرد وصال را میخواندی
به اسم من که میرسیدی
عرق شرم را بر روی شقیقههایم احساس میکردم
در تمام عرض جاده
راننده به یاری تو
و من به روزهایِ وصال با تو فکر میکردم
کلاف سردرگمی از هم باز شد
صدای بوقها مانند حباب در گوشم میترکید
صداها آنقدر بلند بود
آنقدر بلند
که صدایِ فریاد جگر خراشت را نشنیدم
در تمام عرض جاده
خونهایی که ریخته شده بود
تنها عامل تصادف بود
و تو
از آن ساعت به بعد
از آن روز به بعد
عشق واژههایم شدی
و ساعتها را به وقت نبودنت
در قاب قلبم کوک کردم
تا انتهایِ جاده زندگی.
اعیاد شعبانیه مبارک