من حقیقت نیستم

من در این زندان دل زندانیم

پای نفس سرکشم قربانیم

ای خدا تا کی حماقت های من

گر چه انسانم ولی حیوانیم

با وجود روح سرگردان خود

آری آری آنچه که می دانیم

لحظه لحظه التهاب و اضطراب

مجرم یک لحظه نا فرمانیم

ظاهر من رخنمود عشق بود

بشکنید این ظاهر روحانیم

پاسخ من چیست؟ غیر از درد و غم

دردمند این دل شیطانیم

فاصله بین من و تو بیش از این؟

در کجای این ره طولانیم

از خودم از دیگران از هرچه هست

دل بریدم از جهان فانیم

یک نگاه آشنا، یک لحظه ای

می شود یک شب کند مهمانیم؟

شب فروزی کار دل شد آفرین

من نمی دانم چرا می خوانیم

------------------

شب افروز26/11/91

درود بر عزیزانم اگر مدتی نبودم ببخشید

از این که به تک تک کامنت ها پاسخ نمی دهم

باز هم ببخشید ایکاش بیشتر فرصت داشتم