سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        آب نداریم!

        شعری از

        حامد بیدار کهنمویی

        از دفتر طنزونه نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۹ ۲۲:۱۹ شماره ثبت ۹۵۱۸۳
          بازدید : ۶۷۳   |    نظرات : ۲۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر حامد بیدار کهنمویی

        انقدر نپیچان که دگر تاب نداریم
        خشکیده به نوریم دگر آب نداریم
         
        گر در برِ خود کوزه نداری ز چه آیی؟
        کن کوزه پر از آب که ما خواب نداریم
         
        گر آب نشد شربت و نوشابه بیاور
        با ساندیس و سن ایچ که آداب نداریم
         
        نوشابه اگر پر ز ضرر هست ولاکن
        رو دوغ بیاور که در این قاب نداریم
         
        آب است که روشنگر ما بخت بدان است
        بی آب نه ما روز و نه مهتاب نداریم
         
        این مغز چو بی آب شود یاوه ببافد
        همچون دِهِ ماییست که ارباب نداریم
         
        زان روز که قطع است جهان زیر و زبر هست
        بر شیرِ سرِ دوش که جوراب نداریم
         
        حتی نشود شست لباس و موکت و فرش
        آبی اگرم وصل شود فاب نداریم
         
        هر بار شود چیز جدیدی گم و ماها
        برنامه جامع که درین باب نداریم
         
        یه روز دکل روز دگر ماسک و اتانل
        ما در دِه خود میل به القاب نداریم
         
        سیلی زن و دلسوز و به خط ویژه رو و مرد
        یک شخص بزرگی که در احزاب نداریم
         
        باران که ببارد بشود سیل ، دریغا
        خیر است و مبارک ، نه که سیلاب نداریم
         
        هر منظره زیباست ولی منظره ی سیل...
        اشکیست به چشم و رخ شاداب نداریم
         
        گیتار و دف و تنبک و تنبور کجا رفت؟
        چندیست درین قافله مضراب نداریم
         
        دلسوز بگفتند که در بورس صفا کن
        صد شکر که ما دوست ناباب نداریم
         
        عمریست گران مایه تر از آب که رفت و
        مویست سفیدک زده، سرخاب نداریم
         
        بیدار، دگر بس کن و خاموش قلم باش
        آبیست ، بر این شمع که اعصاب نداریم
         
         
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۹ ۱۵:۰۳
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و بجا ست
        مبین مشکلات جامعه
        دستمریزاد خندانک
        حامد بیدار کهنمویی
        حامد بیدار کهنمویی
        سه شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۹ ۱۸:۲۷
        متشکرم استاد 🌹🌹🌹
        ارسال پاسخ
        طوبی آهنگران
        سه شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۹ ۰۹:۵۹
        سلام جناب بیدار
        غزلی بسیار موضون
        سروده اید دورود بر شما
        حامد بیدار کهنمویی
        حامد بیدار کهنمویی
        سه شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۹ ۱۸:۲۸
        درود خانم آهنگران
        متشکرم🌹🌹🌹
        ارسال پاسخ
        طوبی آهنگران
        سه شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۹ ۰۹:۵۹
        خندانک
        طوبی آهنگران
        سه شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۹ ۰۹:۵۹
        خندانک
        مجتبی شهنی
        سه شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۹ ۱۱:۳۹
        درود فراوان جناب بیدار
        بسیار
        زیبا
        بود خندانک
        حامد بیدار کهنمویی
        حامد بیدار کهنمویی
        سه شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۹ ۱۸:۲۸
        متشکرم جناب شهنی 🌹🌹🌹
        ارسال پاسخ
        مجتبی شهنی
        سه شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۹ ۱۱:۳۹
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        علیرضا بنایی
        سه شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۹ ۱۱:۴۶
        احسنت
        زیبا و دلنشین
        خندانک
        خندانک
        حامد بیدار کهنمویی
        حامد بیدار کهنمویی
        سه شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۹ ۱۸:۲۹
        متشکرم جناب نایی🌹🌹🌹
        ارسال پاسخ
        محمد فاضلی نژاد
        سه شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۹ ۱۴:۰۱
        سلام عزیز،عالی بود اما به نظر من کمی ناموزونی داره که قابل رفع شدنه خندانک خندانک
        حامد بیدار کهنمویی
        حامد بیدار کهنمویی
        سه شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۹ ۱۸:۳۰
        ممنونم جناب فاضلی نژاد
        قطعا همینطور هست
        متاسفانه بنده عروض و قافیه بلد نیستم ولی سعی می کنم یاد بگیرم و رعایت کنم🌹🌹🌹
        این شعر هم بداهه و طنز بود البته ☺️
        ارسال پاسخ
        بهروز عسکرزاده
        سه شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۹ ۲۲:۱۰
        سلام بر شاعرِ جوان، حامد بیدار کهنمویی
        شعرتان از این نظر که مشکلاتی از جامعه را بیان کرده است، بسیار ارجمند است و جا دارد که از شما سپاسگزار باشیم. چون این‌گونه شعر باید ساده و رسا و همه‌فهم و بی‌پیرایه باشد، پس هیچ گله‌ای نمی‌توان کرد که مثلاً چرا جلوه‌هایِ شاعرانگی در آن کمرنگ است. اما در رعایتِ وزن و رساییِ بیان می‌توانستید دقیق‌تر از این که بوده‌اید، باشید.
        وزن:
        "ساندیس و" را مجبوریم که /ساندِس و/ بخوانیم تا از وزن بیرون نرویم؛
        "خطِّ ویژه" را ناچاریم که /خط۫‌ویژه/ بخوانیم؛
        "دوست" را ناچاریم که مثلاً /دوسِتِ/ بخوانیم یا بر رویِ سینِ آن مکثِ بیشتر کنیم: دوس۫ تِ؛
        "خط‌ویژه" را به‌نوعی می‌توان پذیرفت اما دو موردِ دیگر را نه.
        و بیان:
        می‌توانستید بجایِ "یه"، /یک/ بگذارید که هم با زبانِ شعرتان سازگارتر است و هم با وزن؛
        "اگرم" را بجایِ /اگر هم/ ، و "فاب" را احتمالاً بجایِ /فابریک/ برده‌اید. اینها اگرچه ایرادی ندارد ولی با زبانِ شعرتان ناسازگار است. اگر در همۀ اجزایِ سروده همین بیانِ محاوره‌ای (یا مردمی و یا خیابانی و کوچه‌ای) را بکار می‌بردید، غیر از این می‌آمد، ناسازگاری داشت؛
        بجایِ "ماییست" = مایی‌ست، می‌توانستید /ما هست/ بیاورید: همچون دهِ ما هست که ارباب نداریم؛
        و...
        با اینکه می‌توانستید این سروده را با اندکی درنگ و حوصله، در شکلی سزاوارتر ارائه کنید، اما ارجمندی‌اش به‌اندازه‌ای هست که این سروده را با احترام بخوانیم و به سراینده‌اش هم ادای احترام کنیم زیرا زبانِ مردم است؛ مردمی که نظر و رأی آنان همیشه میزان و معیار است، ولی در این دوران و ایّام حکایت طوری دیگر است.
        قلمتان روزافزون نویساتر.
        خندانک
        حامد بیدار کهنمویی
        حامد بیدار کهنمویی
        چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۹ ۲۳:۵۴
        درود بر شما جناب عسکر زاده
        بسیار خوشحال و‌ممنونم که منت بر سرم گذاشته و انقدر کامل و ریز بینانه و فنی بنده را راهنمایی کردید
        حتما تلاش میکنم در نوشته های بعدی رعایت کنم
        فقط یک چیز که منظور از فاب همان پودر لباس شویی بود 😅
        و تلفظ دوست و خط ویژه دقیقا همان بود که فرمودید ، بهتر بود که اعراب می‌گذاشتنم، کلمه یه هم اشتباه تایپی می باشد که همان یک درست است

        درود فراوان بر شما
        مانا باشید 🌹🌹🌹🌹❤️❤️❤️❤️
        ارسال پاسخ
        آرمان پرناک
        چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۹ ۰۸:۳۹
        جناب کهنمویی
        درود فراوان بر شما و شعر زیبایتان

        نکته ی بورس رو خوب اومدین خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        حامد بیدار کهنمویی
        حامد بیدار کهنمویی
        چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۹ ۲۳:۴۸
        متشکرم جناب پرناک 😅🌹🌹🌹
        ارسال پاسخ
        یدالله عوضپور    آصف
        چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۹ ۱۹:۰۹
        بیداد عزیز درود برشما
        خندانک خندانک خندانک
        حامد بیدار کهنمویی
        حامد بیدار کهنمویی
        چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۹ ۲۳:۴۸
        متشکرم از شما 🌹🌹🌹
        ارسال پاسخ
        آذر مهتدی
        پنجشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۹ ۱۳:۴۲
        سلام و درود بر جناب بیدار
        طنز زیبا و انتقادی گوشزدانه بجایی بود
        قلمتان حق گو
        🌺🍃🌺🍃🌺🍃
        حامد بیدار کهنمویی
        حامد بیدار کهنمویی
        سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۰ ۰۴:۳۵
        ممنونم ، سلامت باشین🌹🌹🌹
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        8