جمعه ۷ دی
|
آخرین اشعار ناب مهدی ترابی
|
یکی بود یکی نبود
غیر از کسی هیچکس نبود
داستان جنگل سیگار و دود
گویمت تا که شود لبها کبود
گرگ جنگل یکه و تنها نبود
کنج لب سیگار و بی رویا نبود
از کنار جوب آب شهر بیب
میگذشت آهویی پر حیل و فریب
گرگ از بخت بدش آنجا بشد
دید آهو را از او صد دشنه خورد
بعد آن روز گرگ شد تنهاترین
ترس داشت از مردم و از آن و این
او رفیقی داشت نامش شد پلنگ
قد بلند و خوشکل و مست و ملنگ
داستان گرگ و آهو را شنید
او هراسان در پی آهو دوید
تا بگیرد انتقام آن رفیق تا
دَرَد کل و تمام آن غریب
بخت با این یک دگر ناساز بود
خنجر از پشت خورد از آن نا نجیب
این پلنگ و گرگ جفت نالان شدند
سر در شهر رفته و حیران شدند
ناگهان از آه این دو فی امان
روبهی بشنید شکاری کرد گمان
وقت رفتن بر سر آه و فغان
گف ایشان را ک چی شد دوستان
گرگ گف روباه مکار حیله گر
از تو باشد یک نفر مکار تر
روبهک قدری تامل کرد و گفت
یک نشان از حیله گر باید شنفت
اون نشانی را گرفت و بر شتفت
گشت و گشت اخر آهو را بجست
گفت آهو چشم آهو خال آهو
از چ این زیبایی و جنس درونت نا کس است
گفت آهو بهر آهو جنس آهو را بس است
گفت روبه من کلامم عقل و منطق کار دل از ما جداست
گفت آهو دل حدیث کبریاست
گفت رو به دل به عقلم بسپرم
گفت آهو هوش و عقلت می برم
حرف اخر با نگاهی به سکوتی منتهی قلب روبه هم بشد اخر تهی
رفت پیش آن دو زخمین دل نشست
گفت حقا عقل و منطق حیله است جغد کوری گفت ای خونین دلان
بهر چه کردید آهو را نشان
از قدیم گویند که در سوز و گداز
که کبوتر با کبوتر باز باز
گرگ گف من هیچ نمی فهمم ازین
من فقط آهو بخواهم بس همین
گفت جغد شبها به بیداری روم
روزها خفتم به هشیاری روم
من نمیدانم اصن اهو چ شد
کور گشتم بهر عشقش هر چ شد
کرکسی آمد بگفتا ای خدا
ببر و کفتار مرده اند بهر جفا
گرگ گفت کفتار ببر دیگر چرا
کرکسک گفتا ز عشق بی خدا
ناگهان ابر سیاهی بر دمید
چهره آشنا بود و غرش سر کشید
گف سلامم ای عمو زاده پلنگ
بهر چه این گونه گشتی بی فشنگ
گفت بر آن ماجرا را آن پلنگ داستان بی وفا آهو قشنگ
کرد روشن اتشی در دست خویش گفت این درد و دوای ما بسی است
اولین بودم به درد عشق او
اخرین کرکس شود بر او بگو
گرگ تنها نخ به نخ دودش کنم بلکه از عمق دلم دورش کنم
گفت گویید بر تمام شهر بیب
بر دل خوبان نیفتد نا نجیب
ما همه سوخته ایم هرچند عجیب
زنده ایم و زندگی داریم حبیب
میکشم سیگار میگوید طبیب
عشق آهو کار هرکس نیست دل
دود سیگار بهر کرکس نیست دل
گرگ تنها توی این قصه بمرد
گرگ تنها گرگ بی کس نیست دل
دوستانش یک به یک همراه شدند
متحد جان دادن و شیدا شدند
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
داستانی بسیار زیبا و آموزنده بود