سلام ....
یکی بحث پرنیان است که معنای بدوی آن پارچه ی ابریشم است و بیشترین کاربرد آن در شاهنامه است ، چنانکه با همه ی لطافت پرنیان و خوش ادایی نامش ، هیبتی حماسی در نظرم یافته است . پرنیان از ابریشم خالص بود و نقش و نگار داشت
نمیدانم آیا الان هم از آن پارچه ها هست در بازار یا نیست ؟
اما " پرنیان پرده ی پاییز " به چند جهت قابل تعمق و تامل است . اول اینکه پرنیان جدای از جنسش که ابریشم است ، برای نقش و نگار رنگینش هم شهره بود . و توصیف پاییز به پرده ی پرنیان ، تشبیهی هوشیارانه است که روابط دو سویه در آن برقرارست . پاییز هم البته پر نقش و نگار است و البته لطیف . چه اینکه پاییز را بهار شاعران میگفتند .
اما بعد دوم این ترکیب ، به آرایش واجها با حرف " پ " میپردازد ، که اگر به جای پرنیان مثلا از پشتی یا پارو هم استفاده میشد ، باز این واج آرایی برای نمودن و انعکاس زیبایی هزار رنگ پاییز کفایت میکرد . و حالا پرنیان پرده ی پاییز را تصور کن ، من سراغ کوههای دالاهوی خودمان رفتم . شما چطور ؟؟
بحث دیگر کلمه ی "چلیپا " ست ... چلیپا یا خاج یا صلیب از نمادهای میتراییسم ایرانی ست که به مسیحیت رسوخ کرد و همینطور به آرم حزب نازی آلمان
مفهوم صلیب یا خاج ، زمان است .. دو سمت کوتاهش بهار و پاییز و دو سمت بلندش زمستان و تابستان . مجرمان را به صلیب میبستند چند روز و اعتقاد داشتند که زمان گناهکاران را اصلاح میکند . اعتقاد به الوهیت زمان حتا به پیش از میترا برمیگردد ( در مورد زروان سرچ کنید ) .. در منطقه ی ما که پیرو آیین یارسان هستند ( که میراث فکری میتراست ) روی مچ زنان خاج را تاتو میکنند . ( تقریبا تمام خانمهایی که همسن پدرم هستند این خالکوبی رو دارند . جدیدها کمتر ) ... حالا برگردیم به شعر و " نقش دل به میخ چلیپا " کشیدن را تصور کنیم . و ببینیم چقدر با تفکرات خسروانی و میترایی سازگار است و از طرفی بین " نقش " و " چلیپا " ، چه رابطه ای هست ؟ ( ما در کرمانشاه یه عیاری داشتیم بهش میگعتند زینی نقشی ، چون همیشه نقش یا همان خاج یا همان چلیپا رو در ورق بازی صاحب میشد ... باقی داستان رو خودتان تجسم کنید )
و اما دو نکته : یکی اینکه با وجود اینها که نوشتم ، از قافیه ی تکراری " کشیده ام " هرچند در دو معنی بکار رفته بود خوشم نیامد . و البته ذائقه ی شخصی ست نه ایراد فنی .
دوم آنچه در مورد میتراییسم نوشتم اغلب تجارب حضوری ست در میان امت میترا ، و میدانم جناب آقای عسکرزاده در این باره ، دانایی و اشرافشان به شکلی آکادمیک قابل تکیه و ارجاع است . و امیدوارم سایه شان برقرار باشد . ( و واقعا به دانش و بینشش حسودم )
سوم هم ابراهیم عزیز ، پنجمین نفری هستید که به دانشت حسادت میکنم ، و غیر از جناب عسکرزاده که نام بردم، آقای سلمان مولایی و خانم فریبا نوری و نیز خاله ام زهرا حکیمی هم درین تحریک حسادت هم جرم جنابعالی هستند . ( و هدف از بیان این مجیز ، تمیز اهل دانش بود با معیارهای شخصی ام )
سلام مانای عزیز اول از آخر شروع میکنم. اینکه مانا به دانش نداشتهی ابراهیم حسادت میکند و نام کمترین را در کنار نام بزرگان و عزیزانی چون جناب عسکرزاده، جناب مولایی، بانو حکیمی و بانو فریبا نوری میآورد جز لطف و محبت دوستانهی مانا به کمترین نیست. البته که موجب افتخار بنده است اما اگر نام بنده کنار نام این بزرگان نبود راحت تر مینوشتم که این ویژگی اخلاقیات را چقدر دوست دارم که گاهی اوقات و در محفلی اینچنین(سایتی ادبی) یادی میکنی از بزرگان و دوستانی که باید بیشتر و بهتر بشناسیمشان و از این بابت از تو ممنونم واقعا. با تو موافقم و در همین جا ارادت خالصانهام را نسبت به عزیزانی که نام بردی آشکار میکنم و اضافه میکنم که مدت مدیدی است دستخط جناب عسکر زادهی گرامی را دنبال میکنم و ایمان دارم که چه گوهرهای کمیابی در این محفل میدرخشند. و اما جاییکه مانا در قاب سبز ظاهر میشود باید فقط چشم و گوش شد و آموخت. تنها به این نکته و پیرو فرمایشات این عزیز اشاره میکند که؛ کمترین خیلی ذهن خود را درگیر واج آرایی واژهها نمیکند و در باب ترکیب "پرنیان پردهی پاییز" عرض میکند که مراد از پرده نه تشبیه پاییز به شیئی مثل "پرده" یا "پارو" یا "پشتی" باشد بلکه مراد صحنه یا پردهی سومین از سال است. فیالواقع آنچه که اتفاق میافتد و پردهی سوم را رقم میزند که البته کمترین از بین چهار پرده، این پرده را دوستتر دارد. و اما میآموزم از قلمت و خوشحال و سپاسگزارم از اینکه مزیّن کردی صفحهی دوستت را به مطالبی ناب و ارزشمند.
سلام ودرود، عرض ارادت جناب هداوند عزیز: مانند دیگر آثارتان غزلی زیبا، ناب و پر از احساس سروده اید. سبک بیان و منحصر بفرد قلمتان هویداست. همیشه از خواندن اشعارتان لذت ناتمامی میبرم خوشحالم اولین نفری بودم که پای شعرتان خط خطی کردم. یه لایک ناقابل و چندتا گل تقدیم طراوت احساستان
متوجه شدم مازیار گرامی و باز هم از تو ممنون و سپاسگزارم اما اشارهای کوتاه کنم که از نگاه مخاطب شاید؛ اما از نگاه خودم بعنوان سراینده، این غزل هیچ قرابتی با یلدا ندارد. امیدوارم که همیشه خوش و خرم باشید دوست عزیز
سلام مجدد خدمت استادم. هداوند عزیز
من هم متوجه شدم شعرتان تقارن به یلدا نداشت
اگر احساس کرده باشم یعنی فقط خط اول را خواندم که این هم اصلا همچین چیزی نیست و شعر شمارو کامل خواندم و کیف کردم من منطورم این بود اگر در شب یلدا این شعر را میخواندم خیلی حس و حال زیبایی برایم داشت
دوستت دارم
گلبوتههای فرشِ دلم را یکی یکی از پرنیانِ پردهیِ پاییز چیدهام
درود بیکران جناب هداوند عزیز شعر روح نواز شما بسیار بر دل نشست مخصوصا این بیت انتخابی که بسیار زیبا و دوست داشتنی بود شاعرانگی هایتان برقرار شاعر گرانقدر و بزرگوار
سحر غزالی خواهر گرامی سلام و درود بر شما بسیار ممنون و سپاسگزارم از لطف حضور شما خوشحالم که مقبول طبع افتاد و نوش احساستان هر انچه را که دوست داشتید سلامت و شاد باشید
درود بر ابراهیم دوست داشتنی.... دستمریزاد چقدر متین و چقدر خوش آهنگ و چه ارتباط جالبی بین پرنیان و نقش و نگار پاییز... دمت گرم رفیق یه شعری داشتم که اسم شریف شما در آن بود به پیش کش آورده ام
الثیا از کوچه ی جوانی ام که گذشتی!! لااقل این بوی لا مذهب گردنت را از محراب اعتقادم بردار و ببر.... بگذار بت محتوم سرنوشتم را به ابراهیم شماطه داری بسپارم که میان من و دلی از غربت تو پر به قضاوت بنشیند!! از کوچه ی جسمانیت که گذشتم نشان به آن نشان که تیر ماه بود و بر شکوه شقیقه ام برف میبارید! تو که رفتی غصه اش را مخور لا اقل جادوی گیسوانت را از تن زعفران بردار و شاهرگ خون خنده را با تیغ حجابت ببر... از خواب دوستت دارم هایمان که گذشتیم!! لا اقل بیا این صدای بغض آلوده را از لالایی نمناک بالش ها ببریم
مجید قلیچ خانی عزیز "تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی چه از این بِه ارمغانی که تو خویشتن بیایی" سلام صفا آوردی و ممنونم از آمدنت و سپاس از این هدیهی ارزشمندت که آرایهای شد بر این صفحه.
ارسال پاسخ
يکشنبه ۷ دی ۱۳۹۹ ۱۳:۵۱
سلام استاد قلیج خانی نازنینم 🌸🌸🌸🌸
ارسال پاسخ
يکشنبه ۷ دی ۱۳۹۹ ۱۵:۴۸
درود یارا جانم
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
(متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
ارسال پیام خصوصی
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
غزلی بسیار زیبا و دلنشین بود
دستمریزاد