« ستم كش ها »
مرا تركيب تن باشد ،نه در دست من است آخر
كه تركيب من است اين تن،نه از من است آخر
ستم كش ها ستم بينند، ولي در عاقبت آخر
شب تاريكشان مانند ، روز روشن است آخر
ستمكاري برادر جان ،نـباشد كار دانشجو
كه دانش با اثر باشد،شعاعش روشن است آخر
برادر حكم يزداني، نـشايد بيش و كم كردن
كه حكم عدل يزداني چوصبح روشن است آخر
برادر رأي شيطاني ، به ضد رأي يزدانس
چو آدم ضد يزدان شد،چو شيطان گمره است آخر
ستمكاران نمي دانند كه رأيشان ،رأي شيطانس
علل در امرحق جويند،همين شيطاني است آخر
از آنجايي كه ما را نكته سنجي از ره دل بود
به سنجش بنگراين دل را،تو را از اول است آخر
كدورتهاي ما جانا ،زِ رأي و دانش دل نيست
ازآنجايس كه در راهست،پايش درگِل است آخر
دلا در منزل جانـان ، ره اَر داري بما بـنما
كه ما را آرزو زآنجا ، مداماً در دل است آخر
عجب نقشي كشيدم من،زِدل بر صفحه ي پاكي
كه هركس بيند اين نقشم،به همراه دل است آخر
كس اَر راه دل و دانش ، نجويد در ره دنيـا
اگرجمشيد جم باشد،در آن ره گمره است آخر
كس اَر مفتاح فيروزي ،نجويد از نفوذ دل
اگر فغفور چين باشد ، اسير دشمن است آخر
دلا معماري كاري بُوَد بر دست معماران
همين كاري كه من كردم،به معماري من است آخر
دلا توفيق يزداني، چه دشوار است و آسانس
زِ توفيقش مشو غافل، كه چشمم روشن است آخر
حسن با تو چنين گفتن ، مرو از راه ما بيرون
كه هرراهي توان رفتن،دراين ملك من است آخر
٭٭٭
حسن مصطفایی دهنوی
لایک شد شعرتون شاعر عزیزم👍🌹