شعله ی خورشید

شعله ی خورشید

ای رقص شعله ی خورشید،درمردمک عشق،نایست!
بتاب که شیرین ترین شرب روزگار،بی خبری است!
عقل،اندم که دید،دل پی"نجف"رفته!
به باخت معاش وقمار خود،گریست،گریست!
💖
اینکه درغم دلت،لبت بخندد،اندوه کمی نیست
این مدارا با خار درچشم وگلو،تاوان ان باطل ستیزی است
ان لحظه که گفتند(انما ولیکم ا...یوتون والزکاه وهم راکعون)دانستم
نماز،بهانه بخل وبی خبری نیست،اما سوختی در شبهه"بطلان نماز علی رسوایی است"
💖
اولین یار،صدای حق شنوی ودل بدهی...
بی خبر،که حسدوخشم وریامتحد،تورا نگریست!
بعد هم"اولوالامر"و"یطهرکم تطهیرا"
غصب مقام خلافت هم،چون سایر غمها،غمی نیست...
💖
جبر تو،سکوت اختیاری بود!!
وقتی درشهر،یار ونگاری نیست...
تردید،بین انتخاب"اسلام"یا"فاطمه"است؟
اه،اخر ،چه کسی دراین دوراهی زیست؟؟؟
💖
به مدینه نرفته ای ببینی،ضرب دست حسد وحشی با پهلوی فاطمه یعنی چه؟؟
صبرای علی،با همان دست امدند کوفیان برای بیعت، بایست!
سپس همان دستان مهیا ساختند جنگ را با تو با تهمت"قتل عثمان،حاکم مسلمان"
همان ظالمی که به لطف پناه جانش ،دردامن تو گریست!
💖
عجب شانسی،مسیر منفعت با نقاب اسلامشان،یکی است
اری ،حادثه فریب خلق با "زیرکی"است
لطف دلدادگان را اگر با ماجرا ،شکی است...
گوش ببند وتک رو که اینه عملشان از چه رو حاکی است؟
💖
اه،شهزاد،داستان هزار شب باز می شود تکرار
این قصه هم،مثل نسبت کفر به حسین(ع)،تکراری است
از"بهانه های یهود" و پند های فراماسون یا"طاغوت" ام باکی نیست....
نقاب پرطرفدار سوفیانی،دین اسلامی است....
💖
اه کوفه!وقتی کوفه را درخاک وفقر و تنگدستی یافتم،گفتم:
اه علی"تربت ایدیکم:دستهای شما به خاک الوده باد"کمترین سزای ان "پستی"است
خاک ها ونخل ها اما،با دلم آهسته می گویند:
ذکری که دوست داشتی"لا حول ولا قوه الا بالله "علی"است
💖
ماران دراستین،به جنگت میخوانندویاران درکمینند
به دشمن چه نیازی؟که زخم دوستان کافی است
جمع،جمع وزمزمه درگوشی اغنیاست وتو پادشاهی که لباس کهنه پوشیدی
زجر تو،توطئه دسته جمعی ویک بازی است...
💖
زهر چشم از تو دربیعت،زخم شمشیر وسیلی به فاطمه بود
و حالا،سکوت!اگر جان اسلام فاطمه میخواهی!است...
گمانم، مهربانی علی با ملجم،از پایان فراق فاطمه واوج بی قراری بود!
چرا که مرگ علی ،ان روز،از همان ضربات کاری بود💖