سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 17 آبان 1403
    6 جمادى الأولى 1446
      Thursday 7 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۱۷ آبان

        یاد آن ایام باد...

        شعری از

        مبین قربانی

        از دفتر شعرناب نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۹ ۱۱:۱۶ شماره ثبت ۹۲۱۰۱
          بازدید : ۱۹۰   |    نظرات : ۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مبین قربانی

        یاد آن ایام باد
        روزگار کودکی
        من دبستانی بودم
        روشن و صاف؛ چنان برف زمستانی بودم
        در سرم یک گنـــج بود
        قلب من بی رنـــج بود
        دو با دویم پنـــج بود
        حس میکردم آب را
        سر میکردم من به فارغ بالی شب ها خواب را
         
        زندگی با دیده ای عریانی می دیدم
        خدای را پیچکِ ایوانی می دیدم
        خودم را در میانِ پیچ و تابِ سبزِ آن قربانی میدیدم
        کویر خشــــک را بارانی میدیدم
        چو مینو بود دنیایم بهاران و
        به تابستان نگاهم سبزه باران
        بود یک خورشید تابان
        در دل گنجشککی و
        یاد آن آلوچه های دزدکی و
        کودکی و کودکی... 
         
        بر تلالوی خیالِ ساده لوحم
        بود وصلِ مهــــربانی با مراد مردمان!
         
        هر زمانی روی میداد یک امید و آرزو در مغز پرکارم
        و بر دیواره های قلب افکارم
        خیالی خوش
        چو تابستان و تعطیلات شیرینش
        بهار و ماه فروردینِ رنگینش
        دبستانی بودم من
        با کتاب و با مداد و دفترِ چل برگ و
        پرگارم بدست و
        یک دلِ همّیشه مست و
        جامه ی تن پینه بست و
        اینچنین ساده، چنان سخت
        کنـــجکاوی های من را مثل حالا هیــــچ تاریکی نبود و
        هیـــــچ بن بستی نبود و
        انتهایش سبــــز بود... 
        هیچ زخمی از خیانت ها نبود از مردم دوران به روی دل، درآن پیشینه ام
        قلبی سالم بود در این سینه ام
         
        هیچ شرمی بر دوچشمانش نبود آیینه ام، وقتی که نقشِ صورتم را بر دوچشمانم نوازش؛ میـــ داد
        یاد باد
         
        یاد باد آن روزگاران،
        کاش باز آن روزگاران
        کاش باز
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر
        ۲ شاعر این شعر را خوانده اند

        عباسعلی استکی(چشمه)

        ،

        سحر غزانی

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۹ ۱۱:۰۲
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و خوش آهنگ بود خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3