سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 28 آبان 1403
    17 جمادى الأولى 1446
      Monday 18 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۲۸ آبان

        بِجاست

        شعری از

        سینا خواجه زاده

        از دفتر مثبت نوزده نوع شعر قصیده

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۴ آبان ۱۳۹۹ ۱۵:۳۷ شماره ثبت ۹۱۵۳۳
          بازدید : ۶۳۴   |    نظرات : ۴۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سینا خواجه زاده

         
        یکبارْ دفترِ
        سنگینِ خاطرات
        آن را که مادرم
        گفت اَزْ پدرْ بجاست
         
        دور از نگاهِ او
        از صندوقِ حَدید
        برداشتمْ سَبُک
        وجدانِ من کجاست؟
         
        در پیچِ زُلفِ یار
        آن اَرمغانْ بهار
        کَزْ دستِ خالی اَم
        یک اَرمغانْ بخواست
         
        بازارْ رفته تا
        آن را به سکّه ای
        شاید کسی بِبُرد
        بر کارِ من کَفاست
         
        هر سنگِ پیشِ راه
        با لهجه ی نگاه
        می‌گفتْ روسیاه
        وجدانِ تو کجاست؟
         
        پیش از رسیدنم
        وجدانِ من رسید
        این گفتْ نااُمید
        ای خواجه این خطاست!
         
        گفتم بمان خموش
        می دانم این خطاست
        یارم برای من
        از دیگران جُداست
         
        از رسته ی طلا
        تا کاروانسرا
        گرمابه ها و هَر
        جا رونقی بِپاست
         
        این تاجرِ نمک
        آن حجره ی عسل
        آن یک گلابِ اَصْل
        وآن هم مس و قَلاست
        (قلا فلزِ قلع است که روی ظروف مسی می زنند)
        دیدم که دستِ من
        بر پایِ تاجران
        گشته دِراز و کَس
        دَردی از آن نَکاست
         
        در سایه سارِ آن
        آشفته حُجره زار
        تنها خدا، زَر است
        ایمانشانْ رِباست
         
        پرسیدم از خودم
        آیا برای ما
        بعد از هزاره ها
        این تُحفه ی نیاست؟
         
        ناگه قَبای آن
        کوژیده پیله ور
        بر شانه اَم گرفت
        هر دو ز دستِ راست
         
        او ماند و من چون او
        گردید و من بدو
        از صوتِ او هنوز
        در گوشِ من صداست
         
        آن قامت رَسا
        یک دستْ بر عصا
        در چَشمِ خیسِ من
        گفتا غمت چراست؟
         
        با آنکه چشمِ او
        چون شیر و اژدهاست
        از ریش و جامه اش
        پنداشتم گِداست
         
        سنگی به گوشه دید
        سیمینه مویِ خود
        دستی بر این کشید
        هیبتْ بر آن نِشاست
         
        این دفترِ سیاه
        پوسیده برگِ کاه
        مامَم بگفته چون
        پیغامِ اَنبیاست
         
        دیدند تاجران
        این بَد جواهران
        گفتندْ جُملگی
        این نامه بی بهاست
         
        من گفتم او شنود
        آنگه زبان گشود
        آنان که از نِیا
        میراثشان طلاست
         
        دنیایشان سراب
        امّا زلالِ آب
        از چشمِ خوابشان
        در کوزه ای خفاست
         
        مکتوبه را گشود
        یک چند خیره گشت
        هر برگه خواند و گفت
        شایسته ی ثَناست
         
        خواند و دوباره خواند
        لَختی بر این ورق
        قدری بر آن بماند
        از جای خود بخاست
         
        با چشمِ نافذش
        با آن صدای خُشک
        وجدانِ تو کجاست؟
        ای خواجه این خطاست!
         
        این را بگفت و رفت
        من ماندم و کتاب
        من ماندم و همان
        دردی که بی دواست
         
        این حادثه گذشت
        مانندِ عَهدِ یار!
        هر چند تا اَبد
        جانم وُرا فداست
         
        یک روز مادرم
        گفتا در آن کتاب
        سرمایه ای بزرگ
        در کاغذی دوتاست
         
        آن را بیاب و خود
        دانی که بعد از این
        دنیا به کامِ تو
        بهتر ز اَغنیاست
         
        رفتم سراغ آن
        سرمایه ی نَهُفت
        هر جمله پیشِ رو
        هر برگه ای وَراست
         
        در خواندنِ کتاب
        آمد هوای خواب
        حالی که خاطرش
        بسیار با صفاست
         
        بر تابِ کودکی
        می‌کردم اُفت و خیز
        دشتی پر از چمن
        جایی که خوش هواست
         
        امّا طنابِ تاب
        بر شاخه ای که نه
        بر سَقفِ آسمان
        آنجا که اِنتهاست
         
        هنگامِ شب رسید
        یکباره گوش من
        از گوشه ای شنید
        لَحنی که خوش نواست
         
        هرچند دِینِ من
        بَر تاب و جست و خیز
        جبران نمی نمود
        گفتم همین اَداست
         
        رفتم به سوی او
        در آن خیالِ مَحْو
        جایی میانِ وَهْم
        خواب از خِرَد رهاست
         
        هر واژه بَر وَرَق
        انسانِ زنده بود
        دارای جامه و
        سیما و دست و پاست
         
        در جُستجوی او
        در برگه های خواب
        دنبالِ صاحبِ
        صوتی که دلگشاست
         
        هرْ حُجره دارِ آن
        بازارِ برگه ها
        گفت او شکسته دل
        از کرده ی شُماست
         
        رفتم به کوچه ها
        هر سنگِ پیش راه
        انگار آرزوش
        تنها مرا جزاست
         
        تا آن که برگه ای
        بگشودم و در آن
        دیدم نشسته آن
        پیری که با رَداست
         
        دستی به چَشمِ خود
        دستی به برگه ها
        گفتم به خودْ شگفت
        این واژه آشِناست
         
        انگارْ دیده ام
        عُمْری شبانه روز
        او را درونِ هر
        شعری که بی ریاسْت.
         
        این واژه وصله ی
        هر لفظِ خوش نوا،
        هر واژه ای که بر
        هر دیده روشَناست
         
        این واژه قصّه ی
        تلخی که آخرش
        پیروزیِ اُمید
        بر دیوِ قصّه هاست.
         
        در برگه ای دگر
        در لابلای آن
        شعری که دیدنش
        بر هر کسی بِجاست
         
        بشنیدم این سُخَن
        از واژه ای کُهن
        در روزگارِ دور
        روزی که شب نَماست
         
        فوجی ز واژه ها
        در شورشی تباه
        تحریکْ گشته ی
        حرفی که بی حیاست،
         
        با کُشتنِ خِرَد،
        آن واژه ی سپید،
        آن مهربانْ که بود،
        نوری که رَهگُشاست،
         
        گمراه گشته و
        دندانِ تیشه ها
        بر ریشه ها زدند
        آنجا که نارَواست.
         
        این واژه ناگزیر
        با آنکه در دِلَش
        مهر و عطوفت و
        آمُرزِش و عَطاست،
         
        محزون و نااُمید
        وقتی عَیان بدید
        دنیایِ واژه ها
        دنیایِ بی وفاست،
         
        از واژه ها گذشت
        و اَز روزِ رفتنش
        تقدیرِ واژگان
        گهواره ی بلاست.
         
        او گفتْ پس کنون
        در نزد تو چه کس
        در بینِ واژه ها
        از دیگران فَراست
         
        بعد از مقامِ دوست
        جانم که مَهرِ اوست
        بالاترین مقام
        از بَهرِ اولیاست
         
        وجدانِ تو کجاست؟
        ای خواجه این خطاست!
        گفت از مرامِ ما
        پندارِ تو سَواست
         
        سر دادم آتش از
        ژرفایِ سینه ام
        صوتی که گویی از
        حلقومِ اِژدهاست
         
        در کهکشانِ شعر
        عشقْ آفریدگار
        دفترْ زمینِ گِردْ
        خورشیدْ یارِ ماست.
         
        بر خاکِ دفترم
        تا آن زمان که عشقْ
        مَعبودِ من بُوَد،
        او سایه ی خداست.
         
        در نزدِ من به جز
        این واژه، تاج و فَرّ
        بر واژه ای دِگَر
        دشنام و ناسزاست
         
        من گفتم او شنود
        آنگه دهان گشود
        با خنده ای به لب
        گویی که از رضاست
         
        مانند من تو هَم
        آزرده ای اگر
        نامت یکی از آن
        اَلفاظِ پُر جفاست،
         
        همراهِ من بیا
        در گوشِ کلکِ ظُلم
        فریادْ برکشیم
        این جمله های راست
         
        ای خامه ی ستم
        دندانِ تیزِ تو
        بر خونِ من اگر
        درگیر و مبتلاست،
         
        تا آن زمان که در
        رگهای من دَوات
        در نای خسته ام
        تا لحظه ای که ناست
         
        فریاد می زنم
        این واژه آشناست
        با آنکه واژه ایست
        بهتر ز چامه هاست
         
        چشمی که زهره اش
        چون برقِ کَهرباست
        در جامه ی گدا
        هَم شاهِ واژه هاست
         
         
        درود بر شما خواننده گرامی،
        برای طولانی بودن این نوشتار، عذر خواهم.
         
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۲۲:۳۳
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و طولانی بود خندانک
        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۲۲:۳۸
        درود بیکران محضرتان استاد بزرگوار
        شاعر ارجمند، جناب استکی
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بسیار سپاسگزار حضور پرمهرتان هستم.
        نظر لطفتان است، ممنونم.
        برای وقت ارزشمند و نگاه مهربانتان بسیار سپاسگزارم.
        ارادتمندتانم.
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        چهارشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۱:۵۶
        خندانک
        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        چهارشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۸:۳۴
        درود بیکران محضرتان مهربانو عجم
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بسیار سپاسگزارم برای حضور ارزشمند و گرمابخشتان.
        ارسال پاسخ
        حمید غرب
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۰۹:۰۶
        بسیار عالی
        نمیدانم از کدام قسمت بگویم که همگی محشر است

        امّا طنابِ تاب
        بر شاخه ای که نه
        بر سَقفِ آسمان
        آنجا که اِنتهاست

        گفتارتان زرین و قلمتان به شعر آذین خندانک خندانک خندانک خندانک


        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۱۶:۲۶
        درود بسیار محضرتان استاد بزرگوار
        شاعر گرامی، جناب غرب
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بسیار سپاسگزار نگاه مهربان و اغماضگرتانم.
        برخلاف بخش بزرگی از روایت، این دو بیت کاملاً واقعی است، چندین سال پیش یکبار عیناً چنین خوابی دیدم.
        سپاسگزار نیک خواهی تانم.
        بسیار ارادتمندم.
        ارسال پاسخ
        ابوالفضل زندیه شاهین
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۰۹:۴۹
        درود بر شما شاعر گرامی
        زیباست خندانک خندانک
        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۱۶:۲۸
        درود بسیار محضرتان شاعر گرامی
        دوست بزرگوار، جناب زندیه شاهین
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بسیار سپاسگزارم برای حضور و دیدگاه مهرآمیزتان.
        در نگاه بخشنده ی شما، همه زیبا اند.
        ارسال پاسخ
         موسی عباسی مقدم
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۳۲
        درود برسینای عزیز این همه اصطلاح قدیمی* کهن گرایی شما در این شعر محشر بود ولی زیادش نوشته را از قابل فهم بودن بیرون می برهزیبا بود وخیلی کش دار خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۱۶:۴۰
        درود بسیار محضرتان استاد برزگوار
        شاعر گرامی، جناب عباسی مقدم
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بسیار سپاسگزارم برای نظر لطفتان.
        بله همینطور است. ایده آل برای بنده این بود که تغییر صحنه ها بصورت پیوسته صورت پذیرد و نه بصورت جهشی و ناپیوسته. و هم اینکه خواننده لذت ببرد. در این بین، حوصله و وقتِ خواننده قربانی شدند.(البته شاید دقیق شویم، ببینیم که آن دو ویژگی دیگر هم چندان جان سالمی بدر نبرده اند)
        سپاسگزار حضور گرما بخشتانم و بسیار ارادتمندم.
        ارسال پاسخ
        معصومه خدابنده
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۱۲:۵۳
        درود بر شما 🌹🌹
        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۱۶:۴۳
        درود بر شما شاعر گرامی
        بزرگوار مهربانو خدابنده
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بسیار سپاسگزار حضور مهربان و عنایتتان هستم.
        ارسال پاسخ
        ایرج محرم پور(صوفی خموش )
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۱۵:۱۳
        درودها ....قلمتان مانا خندانک خندانک خندانک
        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۱۶:۵۲
        درود بسیار بر شما شاعر گرامی
        جناب استاد محرم پور
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بسیار سپاسگزار حضور مهربان و نیک خواهی تان هستم.
        ارسال پاسخ
        سحر غزانی
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۱۶:۴۵
        درود جناب خواجه زاده خندانک
        طولانی بود اما
        بس که خوش ریتم و با مفهوم جالبی بود
        تا انتها با کنجکاوی خواندم
        قلمتان نویسا به مهرو عشق خندانک خندانک
        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۱۶:۵۷
        درود بسیار بر شما شاعر گرامی
        بانوی ارجمند مهربانو غزانی
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بله طولانی بود. واقعیت اینست که بنده دوست داشتم طولانی تر هم باشد، اما زمان از یکسو و مراعات خواننده از سوی دیگر محدود کننده است.(ناگفته نماند در بیت های آخرْ قافیه هم به توبه افتاده بود)
        لطف کردید، حضورتان مایه ی مباهات است.
        سپاسگزار نیک خواهی تان هستم.
        بهمچنین، حق یارتان
        ارسال پاسخ
        آرمان پرناک
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۱۷:۴۷
        درود و احسنت بر شاعر توانمند جناب خواجه زاده
        مثل همیشه عالی خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۱۸:۴۵
        درود بسیار محضرتان شاعر گرامی
        دوست ارجمندم جناب پرناک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بسیار سپاسگزار حضور گرمابخش و مهرآمیزتان استم.
        ممنونم برای دیده ی عیب پوش تان.
        مهرتان ماندگار
        ارسال پاسخ
        رحیم نیکوفر   ( آیمان )
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۲۱:۰۲
        تا خواندمت تو را
        لذت چشاندی ام
        به به چنین سرود
        زیباترین نواست

        لذت ببر دلم
        خوشا به این قلم
        باغی میانِ گل خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        جای تورا سزاست خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        دستمریزاد و احسنت
        قلمت همیشه توانا ونویسا دوست عزیز خندانک


        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۲۲:۱۹
        درود بسیار محضرتان شاعر گرامی
        دوست ارجمندم، جناب نیکوفر
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        به به، چه زیباست! بسیار شادمانم از مهرتان.
        سپاسگزارم برای نظر لطفتون.
        ممنونم برای نیک خواهی تان.
        بهمچنین دوست مهربان.
        ارسال پاسخ
        ندا عبدحق
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۲۱:۱۷
        دستمریزاد خندانک خندانک خندانک خندانک
        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۲۲:۲۱
        درود بسیار محضرتان
        شاعر بزرگوار مهربانو عبد حق
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بی اندازه سپاسگزارم برای حضور مهرآفرین و نظر عنایت آمیزتان.
        ارسال پاسخ
        بهروز عسکرزاده
        سه شنبه ۶ آبان ۱۳۹۹ ۰۲:۳۴
        "...
        همراهِ من بیا
        در گوشِ کلکِ ظُلم
        فریادْ برکشیم
        این جمله‌هایِ راست

        ای خامه‌یِ ستم..."

        درود گرامی

        ارجمند و زیباست؛
        چنین‌تر بیافرینید عزیز.
        خندانک خندانک
        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        سه شنبه ۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۲:۲۹
        درود بیکران بر شما استاد گرامی
        شاعر گرانقدر جناب عسکرزاده
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بی اندازه سپاسگزار بنده نوازی تان استم.
        قدردان نیک خواهی تان استم.
        برایتان روز بهی و عمر چون سرو سهی آرزومندم.
        ارسال پاسخ
        امید کیانی (امید)
        سه شنبه ۶ آبان ۱۳۹۹ ۰۸:۵۳
        سلام✋🌹
        وجودتون سلامت
        دلتون پرامید به امروز و فرداها
        ولحظاتتون سرشار از آرامش
        زیبا و دلنشین
        آفرین دوست ِ من
        خندانک خندانک 👍
        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        سه شنبه ۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۲:۳۰
        درود بسیار محضرتان شاعر گرامی
        دوست بزرگوارم جناب کیانی
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بسیار سپاسگزار نیک خواهی و مهرورزی تانم.
        قدردان حضور گرمابخشتانم.
        نظر لطفتان است.
        ارادتمندم.
        ارسال پاسخ
        کیمیا طولابی
        سه شنبه ۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۱:۱۸
        بسیارزیبا
        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        سه شنبه ۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۲:۳۰
        درود بسیار محضرتان
        شاعر گرامی مهربانو طولابی
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بسیار سپاسگزار حضور ارجمند و نظر لطفتان هستم.
        ارسال پاسخ
        مریم کاسیانی
        سه شنبه ۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۳:۰۰
        درود بر شما جناب خواجه زاده🌺
        بسیار لذتبخش بود برام
        هربیتی که میخوندم باخودم گفتم چقدر عالی چقدر حرف هست و اینکه اقرار به بلندی شعر کردین باید بگم برام قصیده ایی دلچسب بود که تا پایان هم حوصله ایی از من کم نکرد🌺

        موفقیت در سرودن رو افزونتر از امروز برایتان آرزو دارم🙏🏻🙏🏻
        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        سه شنبه ۶ آبان ۱۳۹۹ ۱۳:۰۵
        درود بسیار محضرتان شاعر گرامی
        بانوی ارجمند مهربانو کاسیانی
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بی اندازه سپاسگزار حضور و نظر عنایت آمیزتان هستم.
        قطعا به دیده ی بخشش نگاه کرده اید. انگیزه گرفتم که بار دیگر بخوانمش.
        مایه ی مباهات بنده ست شما پسندیدید این نوشتار طویل را.
        سپاسگزار نیک خواهی تان استم و بنده هم
        برایتان شادابی و سپید روزی آرزومندم.
        ارسال پاسخ
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        سه شنبه ۶ آبان ۱۳۹۹ ۲۱:۰۱
        درود برشما
        بسیار عالی و
        زیبا
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۹ ۰۰:۰۱
        درود بیکران محضرتان استاد گرامی
        شاعر مهربان و ارجمند جناب فتحی
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عالی حال بنده ست وقتی که مفتخر به نظر لطف شما بزرگوار می شوم.
        قلباً ارادتمندتانم.
        ارسال پاسخ
        مجید فکری
        جمعه ۹ آبان ۱۳۹۹ ۰۹:۱۱
        درود بر شما قلمتان پایدار خندانک خندانک
        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        چهارشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۸:۲۳
        درود بسیار بر شما دوست گرامی
        شاعر بزرگوار جناب فکری
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بسیار سپاسگزارم برای حضور گرمابخشتان.
        ارسال پاسخ
        محمد خسروی فرد
        شنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۹ ۲۱:۱۷
        درود بر شما
        زیباست
        خندانک
        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        چهارشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۸:۲۴
        درود بسیار بر شما دوست بزرگوار
        شاعر ارجمند جناب خسروی فرد
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        سپاسگزارم مهربان، لطف نمودید.
        ارسال پاسخ
        بهروز ابراهیمیان
        يکشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۹ ۰۵:۲۷
        سلام ودرود شاعرگرانقدرشعرزیبایی سرودیدقلمتان همواره پرتوان باد شعرتان لایک شد خندانک خندانک
        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        چهارشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۸:۲۵
        درود بیکران بر شما شاعر بزرگوار
        دوست گرامی ام جناب ابراهیمیان
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بسیار سپاسگزارم برای حضور گرمابخش و نظر لطفتان.
        قدردان حضور مهربانتانم.
        ارسال پاسخ
        مهدی سالارطایفه
        دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۹ ۱۰:۵۲
        با درود
        یک نمایش قدرتنمایی بود از شاعری توانا
        به نظرم یک نسخه ی کوتاه هم برای عموم از آن در بیاورید
        موفق و پیروز باشید خندانک خندانک
        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        چهارشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۸:۲۹
        درود بسیار محضرتان شاعر گرامی
        دوست ارجمندم، جناب سالارطایفه
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        اطمینان می دهم که نویسنده این نوشتار، تنها احساسِ عجز می کند.
        بینهایت سپاسگزارم برای حضور مهرآفرین و نیک خواهی تان.
        خورشیدتان فروزان باد.
        ارسال پاسخ
        سعید صادقی (بینا)
        دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۹ ۱۱:۴۴
        چقدر طولانی
        این از قدرت شاعر بر می آید
        و کشش شعر بالا بود

        دستمریزاد خندانک خندانک
        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        چهارشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۹ ۱۸:۳۲
        درود بیکران محضرتان شاعر گرامی
        دوست ارجمندم جناب صادقی
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بسیار سپاسگزارم از نظر لطفتان.
        ببخشید که طولانی شده است.
        دوست عزیزم، این نشانه ی احساسِ ناتوانیِ سراینده در دنیای واقعی ست، و مخاطبِ این نوشتار نیز کسانی اند که ناتوانیِ خود را لمس کرده اند.
        سایه تان مستدام.
        ارسال پاسخ
        فرانک برادران(فاخته)
        چهارشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۹ ۲۲:۳۵
        درخت احساست ای سینا چو چشم نگار گیرا

        بداهه تقدیم به شعر پر بارشما
        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        پنجشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۹ ۱۳:۱۹
        درود بیکران بر شما شاعر گرامی
        بانوی ارجمند، مهربانو برادران
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بسیار سپاسگزارم برای حضور پر مهرتان.
        قدردان بنده نوازی تان هستم.
        از بداهه مهرآمیزتان لذت بردم. سپاسگزارم.
        فروغ مهرتان جاوید باد.
        ارسال پاسخ
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۱۳:۴۶
        سلام و درود جناب خواجه زاده ی عزیز
        سروده ی قشنگ و بلندی بود خندانک
        همه ی بند هاشو دوست داشتم و لذت بردم خندانک

        در سایه سارِ آن
        آشفته حُجره زار
        تنها خدا، زَر است
        ایمانشانْ رِباست

        پرسیدم از خودم
        آیا برای ما
        بعد از هزاره ها
        این تُحفه ی نیاست؟


        دستمریزاد

        قلم و نگاه تون سبز خندانک
        سینا خواجه زاده
        سینا خواجه زاده
        دوشنبه ۵ آبان ۱۳۹۹ ۱۶:۵۱
        درود بسیار بر شما شاعر گرامی
        بزرگوار مهربانو عبدلی
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        در دیده ی زیبابین شما، جای شگفت این نوشتار طولانی نیز چنین بنماید.
        بسیار سپاسگزار نظر لطف و عنایت آمیزتان هستم.
        همینطور ممنونم برای تشویق های انگیزه بخش و نیک خواهی تان.
        حق پناهتان
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2