جمعه ۹ آذر
عروسک خیمه شب بازی شعری از حمید غرب
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۹ ۰۸:۲۸ شماره ثبت ۹۱۰۵۹
بازدید : ۶۷۵ | نظرات : ۳
|
|
من آن بازیچة دستم که از خود اختیارم نیست
|
|
میان صحنه سرگردان از این بازی فرارم نیست
|
اسیر صحنه گردانم که دست و پای می بندد
|
|
توان گفتن حرفی از این احوال زارم نیست
|
برای خنده لبها دوان با پای لرزانم
|
|
به نقشی قصه می سازم در این زندان قرارم نیست
|
غریو شادی مجلس ز بلبل خوانی من بود
|
|
دریغا در غزل خوانی نشاطی از بهارم نیست
|
چه ترس از جان شیرینی که روزی سر به دار آرد
|
|
سیه بختم من از روزی که غیر از چوب دارم نیست
|
فلک با درد تنهائی مرا دائم قرین خواهد
|
|
ز قسمت شکوه ها دارم که یاری در کنارم نیست
|
اگر خارم در این وادی به پائی در نمی گیرم
|
|
چه خواری بدتر از اینم که در برگل عذارم نیست
|
زبان طعن نادانان دلم بی شعله می سوزد
|
|
که با این طبع حساسم شنیدن سازگارم نیست
|
عنان عمر ازکف شد گذار روزگارم بین
|
|
زمان مستانه می تازد بر این مَرکب مهارم نیست
|
هوائی تازه می خواهم که جانی تازه باز آرد
|
|
من آن جاندار بی جانم که بر خاکی مزارم نیست
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
۱ ساعت پیش
با عرض پوزش
بدلیل حذف شدن سمت چپ اشعار یکبار دیگر ارسال میگردد.
من آن بازیچة دستم که از خود اختیارم نیست
میان صحنه سرگردان از این بازی فرارم نیست
اسیر صحنه گردانم که دست و پای می بندد
توان گفتن حرفی از این احوال زارم نیست
برای خنده لبها دوان با پای لرزانم
به نقشی قصه می سازم در این زندان قرارم نیست
غریو شادی مجلس ز بلبل خوانی من بود
دریغا در غزل خوانی نشاطی از بهارم نیست
چه ترس از جان شیرینی که روزی سر به دار آرد
سیه بختم من از روزی که غیر از چوب دارم نیست
فلک با درد تنهائی مرا دائم قرین خواهد
ز قسمت شکوه ها دارم که یاری در کنارم نیست
اگر خارم در این وادی به پائی در نمی گیرم
چه خواری بدتر از اینم که در برگل عذارم نیست
زبان طعن نادانان دلم بی شعله می سوزد
که با این طبع حساسم شنیدن سازگارم نیست
عنان عمر ازکف شد گذار روزگارم بین
زمان مستانه می تازد بر این مَرکب مهارم نیست
هوائی تازه می خواهم که جانی تازه باز آرد
من آن جاندار بی جانم که بر خاکی مزارم نیست
درود بزرگوار
بسیار زیبا و دلنشین بود
دستمریزاد