« غم عشق »
از غم عشق تو هر كس ،كه دلي شاد كند
آن دل خسته ي خود را، زِ غم آزاد كند
زهر و قهر تو بـرِ هر دل غمديده رسيد
آن دل از غم برهاند و خود ارشاد كند
آهوي آن دل گُم گشته ، به صحرا نرود
راه كوي تو رَوَد ، رو سوي صيّاد كند
خاك اين دل اگر ازچشمه فيضت خورد آب
هر چه ويران شده باشد ،همه آباد كند
هردل از شوق خودش،حُسن وصال تو بديد
بر وصالت نرسد ، هر چه كه فرياد كند
هر دلي را كه بديدم،مدد از لطف تو جست
ليك اگر لطف تو ، بر همتش امداد كند
چهچه بلبل و قُمري1 كه خوش آيد به بشر
نغمه ي2 خوشدلي از سبزي شمشاد كند
عارفان، دهر دني بر سر صد باد فنا است
كس چراغي نـتوان،روشن از اين باد كند
سيل باران فنـا مي بُوَد ، از دهـر دنـي
در ره سيل فنـا ، خانه كه3 بنياد كند
ثابت اين دهر ،خداوند كه ايجاد نكرد
آدمـي كه بـتوان ، ثابتـش ايجاد كند
زهد و تقوا اگر از راه ريا شد،كه خطاست
بي بصـر كي عملِ صالح و زُهاد4 كند
هر كه معناي عبادت نـشناسد چه ثمـر
كي تواند عمل پاك ، چو عُبّاد كند
بارالهـا دل من ، همـره فرمان تو شد
تا كه خدمت نـتوان ، در ره بيداد كند
بارالهـا دل من ، سر خط فرمان تو جست
تا كه از خط عذابت ، خودش آزاد كند
دل خون گشته ي من ، نيتش اول به تو بود
تا كه از دهـر خطر ديد ،زِ تو ياد كند
آنكه از علم وكرامات خدا ، بهره بر است
رهنمايـي خـدا ،بـر همـه بنياد5 كند
آنچه علم علمـا راه وفـا مـي نـگرد
رهنمايي بُوَد آن ، هر كه بر افراد كند
هر كه از بُعد ديانت به خيانت گرويد
اين خيانـت نـشنيدند ، كه شدّاد كند
آنچه فكـر عرفـا ، راه خطا مي شمرد
فكـر بيهوده اگـر طاعت شيّاد6 كند
آنچه درمذهب رندان به خطا مشهور است
ظلم و جور است كه حكام زِ جلاد كند
حسن استاد بشر ، حافظ دل زنده بُوَد
لازم آمد به بشـر ، خدمت استاد كند
٭٭٭
1 – پرنده خوش آواز 2- آواز 3- چه كسي 4- پرهيزگاران 5- اصل – آغاز 6- حيله باز- رياكار
حسن مصطفایی دهنوی