درودو سپاس بر شاعر وارسته و فرهیخته و استاد خودم وخودم تنها
جناب مانای همیشه مانا
حضور پر برکت و مهرورزانه آن استاد بزرگوارم را
صمیمانه و صادقانه ارج می نهم و از این همه حسن نیت
آن عزیز که همه را به حساب تشویقهایتان واریز کردم سپاسگزارم
با نوشتن کامنت زیبایتان به این شعر اعتبار دوچندان دادید
و شرمنده که به قولی که داده بودم در سایت (شعر نو) روی یکی از
سروده هایتان نقدی بنویسم زمان یاری نکرد و از آنجا کوچ کردید
و من نیز که دنبالتان می گشم در اینجا پیدایتان کردم . فکر نکنید که
یادم رفته است . ارادت هم چنان باقی است
نوشتن روی سروده ی شمانیز کمی شهامت می خواهد و تمرکز که
تا کنون نصیبم نشده است. که امیدوارم به همین زودی ها قسمتم
شود و خود را از زیر بار این شرمساری بیرون بکشم
باور بفرمایید که نه جمعی جزء کاریزماها می باشد و نه مانا کم سواد
است. و این بیاناتشما ، فقط بخاطر کوچکنوازی آن بزرگوار است و بس
. البته منظورم از ( بس) همان حدکفایت است و چیز دیگری مقصود مراد نمی باشد !
برایتان آرامش و آسایش و دوری از هر نوع( پشه ی ) پرنده و خزنده و
دونده و گزنده آرزو دارم .
به احترامتان غزلی که هنوز درست ویراستاری نشده
و نه به سایت داده ام ویا جایی منتشر تقدیمتان
ژن درمانی
جرمم جنون عاشقی، شد بندِ تو ارزانی ام
هم میلِ تو بوده عزیز، هم نقشه ی آرمانی ام
عشقت مرا تقدیر شد، برگردنم رنجیر شد
در سایه سار گیسویت ، عاشق ترین زندانی ام
سلول من آغوش تو، خوانم غزل در گوش تو
آن قدر مستت می کنم، شاید کنی قربانی ام
وقت قرارم دیر شد ، دلداده ام دلگیر شد
رخساره ام دارد نشان ، از حالت حیرانی ام
ایّوبِ صبرم مرده است، دل آبرویم برده است
با واژه ی سرخ زبان ، مشغول نافرمانی ام
پیغمبرم زرتشت بود، شاهد قلم، انگشت بود
پرچه مسلمان گشته ام، شاعر به سبک مانی ام
صادق ترین عاشق شدم، تا در غزل لایق شدم
در چشم تنگ زاهدان، رنگین کمان، الوانی ام
تا دل کند راز و نیاز، پهنای سینه جانماز
در سجده ات خوانم قنوت، با نیّتِ شیطانی ام
تا سر به انکار دل و... دل مهربانی می کند
من هم چودیگر عاشقان ، مشغول ژن درمانی ام
با مهرو ارادت
غزلی ناب و زیباست
شورانگیز و دلنشین
دستمریزاد