چهارشنبه ۱۴ آذر
خنده های خجالتی شعری از محمد راد
از دفتر بانوی چشم قهوه ای من نوع شعر آزاد
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲ مهر ۱۳۹۹ ۱۱:۴۲ شماره ثبت ۹۰۴۵۱
بازدید : ۷۲۵ | نظرات : ۲۲
|
|
چشم بد دور
اما
نمیتوانم از زیبایی ات ننویسم
چشمانت را شعر نکنم
و از تک تک مژه هایت قافیه نسازم
چشم بد دور
اما
نمیتوانم از شدت زیبایی آن لبخند های خجالتی ننویسم
آه
یاد خنده های خجالتی بخیر..
چقدر زیبا تر میشدی....
چشم بد دور
اما
نمیتوانم
از سرخی گونهایت
وقتی برای اولین بار گفتم دوستت دارم
ننویسم...
پ.ن:
ایکاش شاعر بودم
تا میتوانستم این همه خوبی و زیبایی
بانوی چشم قهوه ای ام را دلنشین تر
توصیف کنم
مخاطب تمام دلنوشتهایم تویی
بانوی چشم قهوه ای من...
........
دریغ از یک لبخند
دریغ از یک نگاه😔🖤
|
نقدها و نظرات
|
ممنونم | |
|
قدم بر چشمم گذاشتی | |
|
سلام استاد ممنونم | |
|
ایکاش قلمی داشتم که احساسم را مینوشت... | |
|
درود استاد بزرگوارم جناب جمعی عزیز ممنونم زنده باشید | |
|
درود جناب مالک چه تخلص زیبایی دارید سپاس از زیبا بینی شما | |
|
سلام داداش گلم خوبی کجایی چرا نیستی نگرانت بودم شکر که خوبی داداش جان من هم دلم برای خودت و شعرهات تنگ شده بود خوشحالم که زیر شعرم باز اسم رفییق قدیمیمو دیدم | |
|
دیده بر چشمان خیس شعرم گذاشتی سپاس از نگاهت | |
|
سلام امید پر امید همین که خواندی برایم ارزش دارد زمان که مهم نیست سپاس از مهرت | |
|
سپاس بانو زیبا خواندید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.