"آدم" و "ابراهیم" را بگو:
برایم مزرعهای از گندم بکارند!
"داود" را بگو:
شکستگیهای قلبم را جوشکاری کند!
وبرایم زرهای از خیال بسازد، میخواهم ب جنگ دیو فراموشی بروم!
و برای آرامشم، ملودی آسمانی سردهد!
"سلیمان" را بگو:
بر شهر دردهایم حکمران شود!
و برایم بوریایی از امید ببافد!
"ادریس" را بگو:
برایم پیراهنی از پرنیان سبز با نخ دل بدوزد
میخواهم ب ضیافت پادشه خوبان بروم!
"یوسف" را بگو:
برایم تصویری از رخ زیبای نجیبش بفرستد
میخواهم لذت روحانی را درک کنم!
"نوح" را بگو:
به کمک "عیسی" برایم از چوب گردو، صندلی راک بسازد
میخواهم در سایهسار یادت،
لم دهم و غرقِ شرمِ حضورت شوم!
"عیسی" را بگو:
دمِ مسیحایی اش را به کالبد مردهام بدمد
تا جان گیرد این بندهی از جان گریخته!
"یعقوب" را بگو:
به کمک "موسی" و "شعیب" گلهی رمیدهی دلم را به چراگاه آرامش برساند
و به "ایوب" بسپارند تا اهلیشان کند!
"محمد" را بگو:
گهگاه شبان گلهام شود!
و از "شعیب" و "موسی" بخواهد
برای آذوقهٔ زمستانیشان، علوفه انبار کنند!
و باز هم به "محمد" بگو:
برایم شاه ماهیای، از دریای عشق
صید کند
میخواهم با مرواریدهای صدفِ دلش ، گلوبندی از وفا ساخته و به گردن بیاویزم!
"هود" و "صالح" را بگو:
براتم را مهلت دهند!
راهزنان به کاروان تجاریام زدهاند
در ورطهٔ ورشکستگیام، چارهای سازند!
فقط ضمانت "محمدامین" و "بانوخدیجه" میتواند راهگشا گردد...
بگو ضامن شوند!
و ب خدا بگو:
بندهات دست به دامان اکیپ معجزهگرت شده
اذن شفاعت بده...
بسمالله...
"آفاق"
بسیار زیبا و جالب بود
دستمریزاد
ایام تسلیت
عزاداری ها قبول
التماس دعا