"خدا در باران"
نوشته ای آمده است از آسمان.
قرآن نام دارد.
خدا در بالاست در آسمان است.
من این روزها خدا را در آسمان نمی بینم.
خدا درون گوشی من است،با صدای"عباسِ کمندی".
در موسیقی خداست و موسیقی-خود خداست.
خدا در آسمان نیست
در آکواریومِ ماهی هاست.
امروز محمد حسین و شایان رفتند یک آکواریوم خدا از سنندج آوردند
ماهیِ نوروزی آوردند.
آن ها به مردم خدا می فروشند.
امروز غروب
خدایی مادینه را دیدم،
دختری نو نهال را
که آمده بود ماهیِ خدا
از پسر عمه ام بگیرد.
:"خود°خدایی زیبای من،
خدایِ اضافی چرا می گیری؟!".
دختری را دیدم
که لب به خنده می گشود
و گودی در گونه هایش می افتاد .
در این غروب دلمرده ی بهمن
که آسمان را
ابرِ اندوه پوشانده
و می گریند پریانِ خوشبختی
و ماهی ها در آکواریوم می چرخند و می گردند
و زنی زمینی نیز
با چشمان سیاه و خنده ی لب ها
به مهمانیِ عشق آمده،
پس دیگر من چه از زندگی می خواهم ؟
همیشه دلم ماهی می خواست
و گونه ای که گود می شد از خنده
و چشمی
که به جست و جوی پروانه ی روح باشد.
(فخرالدین ساعدموچشی)
درودبرشما
بسیارزیبابود