ازدواج آنگه شود درمان درد
کز جدایی روح خانه گشته سرد
چون شود آب سماور داغ داغ
چای خوشبو می کند نیکو دماغ
آنچه مشکل بهر نسل حاضر است
اعتمادی نیست دوری حاضر است
هر که با خود راست نبود بهتر است
قبل هر اقدام گردد حق پرست
هر کجا حق محور انسان نبود
حیله های شیطنت او را ربود
هر که با شیطان بود بیند عذاب
می کند بنیان انسان را خراب
ترکه تر می خورد پیوند و بس
پیر چون شد باشدش وقت هرس
هر کجا که عقل باشد کاره ای
بهر هر دردی بجوید چاره ای
اعتماد خلق، تا گل می کند
زندگی را غرق سنبل می کند
گر نباشد در دل انسان خدا
عشق و آرامش ازو گردد جدا
اعتماد خلق از نور دل است
کشت، بی انوار حق بی حاصل است
درد تنهایی دوایش شد وصال
کار پیغمبر کن ای نیکو خصال
مؤمنین عقد محبت می کنند
در پناه حق مودت میکنند
هر طرف از ازدواج ای هوشیار
بی خدا شد زندگی گیرد غبار
اعتمادی نیست نزد کافران
مشرکان را کی بود دست امان
عقد اگر از عالم بالا گسست
اختلافی زد ستونش را شکست
عشق وقتی آسمانی می شود
اوج گیرد جاودانی می شود
عشق های زیردستی نیست راست
وصلت عشق زمینی شعله زاست
همسر او هدیه از سوی خداست
بهترین سرمایه ی عمر شماست
هرکه ناشکری کند از خوان حق
زهر ریزد از وجودش در طبق
راه مؤمن زندگی سازست و بس
دور باشد از هوا و از هوس
زندگی سازیست کار مؤمنین
گلستانی کو چو گلزار یقین
زندگی سوزیست نقش کافرین
سعی ایشان است نابودی دین
هر که با الله پیمان بسته است
خلق نیکو یافت و از غم رسته است
از خدا آنانکه بیرون بوده اند
خانه ی دل را به شرکت آلوده اند
خانه ی دل عرش رحمان است و بس
بی نهایت کی شود محدود کس
هر چه او قسمت کند آن سهم توست
بیش از آن خواهی جهنم شد درست
عشق و سرمستی بود نور نکاح
صیغه می باشد ز قانون مباح
شاعر: محمد علی کیوان فر
چاپ نصف جهان