سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        من چقدر خوشبختم

        شعری از

        مسيحا الهیاری

        از دفتر صليب رنج نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۲۱ شماره ثبت ۸۹۰۸۹
          بازدید : ۸۶۱   |    نظرات : ۴۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مسيحا الهیاری
        آخرین اشعار ناب مسيحا الهیاری

        حق با توست 
        هنوز میتوان به سبزینه های سترگ خیال لبخند زد
        نگاه کن هنوز آفتاب سر ساعت طلوع میکند 
        هنوز میتوان با ترنم گلواژه های عشق  به رقص آمد 
        گوش کن این صدای شمس است ...هو ...هو یا شاه مردان
        خدای من ابرها هنوز هم پاییز را بغض میکنند 
        آه خدای من چقدر خوشبختی خوب است 
        چقدر چای دارچین تو سرمای سوزناک غروب پاییز میچسبد 
        وای اینهمه بهانه خوشبختی ....
        نگاه کن من میتوانم شعر بنویسم 
        خدای خوبم خدا را شکر که هستی 
        حق با تو بود ای یار ای یگانه ترین یار 
        گیرم داروین مرا به کرمها دو سر آب های گرم  تشبیه کند 
        اصلا گیرم سینگ جی هیچ قاره آمریکایی را کشف نکرده 
        همین که بهار هنوز شکوفه میدهد کلی خوشبختست
        کم مانده از شادی فریاد بزنم 
        آهای نوسترآداموس مهم نیست در ذهن نقاشی هایت  چند برج دو قلو برن رو هوا
        همین که خدا هست. آسمان هست.ستاره های درخشان .ماه 
        آه چقدر بودن زیباست 
        چقدر خندیدن زیباست 
        من تا آخر دنیا خوشحالم 
        سبک مثل بادبادکی که به خدا دست تکان میدهد .رها و آزاد 
        انگار همه چیز جزیی از همه چیز است 
        انگار تنها یک صدا یک لبخند یک نگاه یک وجود همه عالم را پر کرده 
        احساس میکنم با آقای ته باغچه قرابتی دیرینه دارم
        همه شبیه من شدند من شبیه همه 
        سلام زندگی سلام  آسمان 
        چقدر خوبه همه آدمها لبخند براشون یه معنی داره 
        عشق همه جای دنیا عشقه 
        گیرم این وسط چند تا تیر و ترقه ای هم  باشه 
        اصلا چه ایرادی داره آدم شاد بمیری 
        شاد زندگی کنی 
        اصلا چه ایراد داره آدم با شادی و مهربانی خداحافظی کنه. 
        مهم فلسفه خداست 
        بودن یا نبودن  سفسطه این است 
        هیچ نبودنی نیست 
        هست شدیم که هست باشیم 
        مهم  نیست زیر خاک بالای خاک 
        آسمون یا زمین 
        مهم مفهوم جاودان وجودی ماست
        کسی چه میدونه شاید زندگی همین باشه " 
        وقتی خدا هست ...خوشبختی هستی  .لبخند هست ...بودن هست ....
        دروغ چرا نبودن تو جزو همه این خوشبختی ها نیست 
        اصل چه ایراد داره گاهی هم به خاطر نبودن اونی که باید بود یواشکی یه ذره هم غمگین باشی....
        خدایا چقدر حال همه ما خوب است ...
        باور کردن و نکردنش ....گردن اونایی که میگن 
        چی گفتم ........
         
        تا خوشبختی دیگه خوشبخت بمانید
         
         
         
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۹ ۱۳:۱۸
        درود مسیحای عزیز
        فلسفی بسیار زیبا و شورانگیز بود
        امید بخش
        دستمریزاد خندانک
        مسيحا الهیاری
        مسيحا الهیاری
        سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۹ ۱۳:۰۵
        سلام
        سپاس از نگاه زیباییت استاد
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۹ ۱۸:۴۸
        همین که بهار هنوز شکوفه میدهد کلی خوشبختست
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        درودشاعربااحساس
        بسیارزیبا بود خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        عشق همه جای دنیا عشقه
        گیرم این وسط چند تا تیر و ترقه ای هم باشه
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        مسيحا الهیاری
        مسيحا الهیاری
        سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۹ ۱۳:۰۶
        سلام بانوی مهربانی ها حضورتان دنیاست
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۹ ۰۷:۲۷
        سلام .. گزینه نقد که خاموش بود عزیزم منم به خواسته ات احترام میذارم . لایک اول رو مانا افتتاح کرد تا باقی دوستان هم از راه برسند . و یک سوال وقتی شعرها و کامنتهای شما رو در سایت منهدم کردند بعدش نشستند پشت سرت به بدگویی و افترا ؟؟؟ یا اینکه به همان شکنجه بسنده کردند ؟؟
        میدانی مسیحای عزیز ، سالهاست منتظرم یا بیای کرمانشاه یا آدرس بدی تا من بیام ... هزاران حرف ناگفته داریم من و تو ....

        و نمیدانم اینجا واقعا احساس خوشبختی کردی یا داری خودتو آرام میکنی ؟ یا به تقدیر کنایه میزنی؟؟ در هر صورت همیشه قلمت رایحه خاصی دارد که دوستش دارم
        مسيحا الهیاری
        مسيحا الهیاری
        دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۹ ۱۰:۳۱
        به دریا رفته میداند مصیبت های توفان چیست
        سلام مرد رویایی خیال های پریشان. حق با توست آن روز که شعرهایم را منهدم کردند دلم زخم شد اما حالا که خوب فکر میکنم تا دست خدا در کار نباشد اتفاقی رقم نمیخورد. حالا میفهمم گاهی بودن زیر تلی از نیستی و انهدام پنهان شده ..گاهی مردن قبل مردن همین تیرهایست که خلاصت میکند درد دارد اما به قول اکهارت تا هیچ نشوی به هست ملکوت راهی نداری .آنقدر باید ناخواسته تیشه بخوری ....یاد حرف میل آنژ افتادم مجسمه ساز مشهور که تندیس حضرت داود را تراش داد و هنوز لنگه اش در دنیا نیست وقتی از او پرسیدند چطور از سنگ مرمر سخت اینگونه طبیعی و زیبا تندیس داود را در آوردی و او در پاسخ گفت من کاری نکردم داود از قبل درون سنگ توسط خدایش قرار داشت من تنها سگهای اضافی را تراش زدم و تمیز کردم .آری گاهی باید تیشه خورد .اصلا برا همین است که میگن خدا در دلها شکسته خانه دارد ....تا نیست نشوی هستی نیابی به قول مولا از لباس تن به در آی تا ببینی تا کجاست طیران آدمیت .همینه که هست کاش میان این همه کش و قوس تنها ماموریت مان را در این هبوط پیدا کنیم تا به قول هدایت ....مثل کسانی نباشیم که میآیند و میمانند و می لولند ومیمیرند و تمام .همه آنهایی که ماندن تنها ابزارشان نیست شدن بودن در حیطه خاک شاید برا همینه ویلیامسون گفته سعی نکنید چیزی باشید .جایی برسید .هیچ جایی برای رسیدن نیست .به قول رسول یونان دوست عزیزم به هر کجا بروی میرسی به نقطه آغاز جهان به شکل احمقانه ای گرد است .میدانی مانا ای بد دوست داشتنی من تو را بارها دیدم نگو کجا و چگونه و خواسته ات روزی برآورده میشود اما زمانش دست ما نیست .آنقدر باید همشکل هم شویم که قونیه از راه برسد و درویشی که چهل شبانه روز کنار مرید بدون آب و غذا داخل اتاقک کوچک مولانا بی هیچ صدایی و کلمه ای با هم سخن گفتند..تو حداقل تنها نیستی حتی اگر شکل مادی .... من اگر گاه بد شدم و تلخ شدم و هیچ عشق و محبتی را توان پذیرفتن یا لا اقل لایق نگه داشتن نشدم دلیلش بد بودنم نیست اصلا من دوست داشتم که خوب باشم .اما محبت و خوب بودن را هم باید یاد گرفت باید کسی بود که در چهار چوب نیمکرهای مغزت خوب بودن را معنی میکرد .من گاه به خیال خوبی کردن بد شدم .سرت را درد نیارم .کاش مثل مهران مدیری در برنامه دور همی کسی بی هیچ شرطی بی هیچ نیاز و وابستگی و با وجود همه بدیهایی که داری بگوید حرفی مانده که نپرسیدم حرفی اگر هست این تریبون .اونوقت منم تا خود ابد تا مرز خلا سکوت مقدس براش حرف میزدم حرفهایی که آن. آر قرنها ست ......
        بماند
        دوستت دارم مثل جنگجویی تفنگش را




        ارسال پاسخ
        محمد راد
        دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۹ ۰۸:۰۷
        درود
        عجب شعری خندانک خندانک خندانک
        مسيحا الهیاری
        مسيحا الهیاری
        دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۹ ۱۰:۳۷
        سلام دوست
        تراشه های بغض که شکل موزون بگیرند میشن عجیب ...سپاسسسسسسسسس

        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۹ ۰۸:۴۳
        سلام وارادت
        به استاد وشاعر وهنرمند بزرگوار
        همیشه قلمتان وزین نویساباد
        دلچسب و زیبا شعری بود
        هزاران درود
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        مسيحا الهیاری
        مسيحا الهیاری
        دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۹ ۱۰:۴۱
        سلام استاد نمیدانستم کلمه هم مثل خیلی چیزهای دیگه گاهی تحریم ات میکنند .احساس میکنم دیگر حرفی برای گفتن ندارم در شکل شعر اما قلم و مرام شما اساتید مجاب میکند گاهی بی اد بی کنیم همه شعرهای مان متولد نشده سقط شدند انگار بانی دیگر راهی دیگر برای بعض ها مثل من باید مثل زبان سکوت ..این همه رسالتی بود که تمام شد
        ارسال پاسخ
        مسيحا الهیاری
        دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۹ ۱۰:۴۹
        هر آن کسان که بد از خوب شناس کنند
        مباد اینکه تو را با کسی قیاس کنند
        خوش چنان به قیامت برهنه برخیزی
        گه حوریان بهشتی به تن لباس کنند
        که مردگان همه از گورها برون آیند
        برای دیدن روی تو التماس کنند
        و خالقان همه بر خلقت تو خیره شوند
        چنان که خلقت خود را بر این اساس کنند
        خوشا که روزی اگر شعری از مرا را خواندند
        بدون واهمه تنها تو را سپاس کنند ........




        اعظم قارلقی
        دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۳۱
        سلام جناب الهیاری
        درود بر شما
        چه فرمایشات قشنگ و خوبی خندانک خندانک خندانک خندانک
        احسنت به شما... واقعاً استفاده کردیم

        بنده همیشه میگم توو زندگی هر اتفاقیم که بیفته باز زندگی قشنگه و اینو به همه ثابت کردم که شدنیه.
        هر چه پیش آید خوش آید...‌ خندانک خندانک
        این خودِ ماییم که باید حالِ خودمون و اطرافیان مونو خوب کنیم، حالا با یه محبت کوچیک، با یه شوخیِ شیرین و آرام کننده و خنده دار... که بتونیم در کنار هم این چند صباح کوتاهِ عمرو لذت ببریم و لبخند به روی لبای هم بیاریم
        ایکاش هوای همو بیشتر داشته باشیم.
        واقعا تهِ تهش به هیج جا نمی رسیم ولی میتونیم دست همو بگیریم و بلند کنیم
        اقلاً میتونیم شادی رو به همدیگه تلقین کنیم
        اصلا خودِ تظاهر به شادی، تولید شادی و شعف میکنه.
        باور بفرمایین در هر شرایطی حتی توو ایرانم میشه شاد بود. اقلاً میتونیم دستِ کم، به بی کفایتی ها بخندیم و شاد بمونیم.
        باید یاد بگیریم که از خودمون مراقبت کنیم
        اعظم قارلقی
        دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۳۶
        باز هم درود...
        مسيحا الهیاری
        مسيحا الهیاری
        دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۹ ۱۳:۴۱
        سلام بانو چقدر عالی گفتین
        آری احساس میکنم اکنون وقت آن است که فارغ از اوضاع نابسامان دنیا برای حال خوب همه ذرات جهان و کاینات کاری بکنیم ....به قول فروغ شاید نام پرنده ای که از قلب ها گریخته ایمان است.
        اکنون داروی سفر درون یافتن آرامش حقیقی که جزو حقیقت جاودانه وجودی ماست بتواند حال دنیا را کمی بهتر کند .چند روز پیش کنار استادم باز نگاهی به مثنوی انداختیم .البته دلیل فروش بیش از حد کتاب های روانشناختی غرب مثل راز و قدرت ذهن و سفر درون و هری پاتر و وووو وووو که همه از نوشته های بزرگان ما عاریت گرفتن بماند که نشان میدهد انسان امروز فارغ از وضع موجود به خلا فلسفی رسیده و گمشده ای دارد .و تصمیم گرفتم حتی اگر آخرین شعرم باشد جور دیگری نگاه کنم به دنیا و شعر تنها بزرگ نمایی سیاهی و رنج و زخم ها نیست ....با شعر هم میتوان به جنگ افسردگی درون رفت و هر کس باید برای بهتر شدن حال کاینات که بازخورد ش به ما میرسد کاری کند .به خدا اعجاز روح القدس توان معنویت الهی ربطی به اوضاع جهان ندارد
        باز هم ممنون از وسعت اعظم شما
        ارسال پاسخ
        م فریاد(محمدرضا زارع)
        دوشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۹ ۲۰:۴۶
        سلام بر مسیحا خندانک
        شعر باصفاتونو که خوندم یاد یکی از شعرهای قدیمیم به نام (روح زندگی) افتادم. تقدیم به شما خندانک

        من آه باد را در سینه ی افسرده ی پاییز می بینم
        و شوق آسمان را در طلوع تازه ی یک فصل
        من عشق و آتش و افسانه را در سوز سرما دوست دارم
        و دست سایه را در آفتاب داغ تابستان
        من از دیوار تنهایی نمی ترسم
        من از شب چون شهابی راز می پرسم
        و غم را در نگاه عاشقی آواره می خوانم
        و شوقِ بودنِ یک شاخه ی خشکیده را در آب می دانم
        و می دانم که ماهی در بلور عید غمگین است
        و می دانم که گُل در خاک گلدان در عذاب است
        و می دانم که آتش گاه میلِ دود و دَم دارد...
        من احساس شقایقهای وحشی را
        به زیر بار سنگین طبیعت خوب می دانم
        و می دانم گیاهان زیادی تکیه بر دشت خدا دارند:
        گیاهانی پر از انگیزه همچون سرو
        گیاهانی پر از رنگیزه همچون راش...
        من از دل گاه همچون کودکی بازیچه می خواهم
        و گاهی آسمانی پیش چشمم تنگ و تاریک است
        ولی انگار می دانم که در رگهای یک بیمار
        امید زندگی جاریست
        و می دانم که در چشمان یک محبوس
        نگاه گرم آزادی نمی میرد
        و می دانم
        که روح زندگی زیباست... (م. فریاد)

        روزگارتون بهاری خندانک
        مسيحا الهیاری
        مسيحا الهیاری
        سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۹ ۱۳:۰۶
        سلام فریاد بی صدا استاد
        سپاس از شعر بی نظیرتان
        ارسال پاسخ
        الهام امریاس
        سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۹ ۱۳:۴۹
        درود بر مسیحای عزیز و‌جاودانه هایش

        من تا آخر دنیا خوشحالم که تو خوشحالی
        اما
        دروغ چرا نبودن تو جزو همه این خوشبختی ها نیست

        بسیار عالی و لبالب از احساس بود با فلسفه ی خاص مسیحا و قلم اش

         

        از جنون این عالم بیگانه را گم کرده ام

        آسمان سیرم زمین خانه را گم کرده ام

        نه من از خود نه کسی از حال من دارد خبر

        دل مرا و من دل دیوانه را گم کرده ام

        چون سلیمانم که از کف داده ام تاج و نگین

        تا زمستی شیشه و پیمانه را گم کرده ام

        از من بی عاقبت آغاز هستی را مپرس

        کز گرانخوابی سرافسانه را گم کرده ام

        در چنین وقتی که بی پرواز شد زلف سخن

        از پریشان خاطریها شانه را گم کرده ام

        بس که در یک جا ز غلطانی نمی گیرد قرار

        در نظر آن گوهر یکدانه را گم کرده ام

        طفل می گرید چو راه خانه را گم می کند

        چون نگریم من که صاحبخانه را گم کرده ام

        به که در دنبال دل باشم به هر جا می رود

        من که صائب کعبه و بتخانه را گم کرده ام
        خندانک خندانک خندانک
         

        سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۹ ۱۴:۳۲
        درود بانو امریاس گرامی
        ارسال پاسخ
        مسيحا الهیاری
        مسيحا الهیاری
        چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۴۸
        سلام
        سپاسگذار حضور اندیشمندانه تان هستم

        تنها برای از تو نوشتن بهانه اند
        این روزها اگر اینگونه عاشقانه اند
        تصویری از یک ستون بنایی مجلل است
        گاهی که دستهای تو زیر چانه اند
        وقتی تو نیستی همه کوچه های شهر
        چون شیشه‌ها ی مه زده قهوه خانه اند

        ارسال پاسخ
        الهام امریاس
        الهام امریاس
        سه شنبه ۱۱ شهريور ۱۳۹۹ ۰۰:۰۰
        درود نازنینم خندانک
        مریم رامجردی
        سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۹ ۱۵:۳۰
        درود بر شما
        بسیار عالی
        بهترین ها برایتان خندانک
        مسيحا الهیاری
        مسيحا الهیاری
        چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۵۱
        سلام مریم مقدس

        زیر سایه پدر آسمانی مان شاد باشی و سالم سپاس
        ارسال پاسخ
        غلامرضا مهدوی (مهدوی)
        سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۹ ۱۵:۴۷
        درود بر شما
        زیبا سروده تان را زمزمه کردم
        موفق باشیدو بسرایید عزیز
        خندانک
        خندانک خندانک
        مسيحا الهیاری
        مسيحا الهیاری
        چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۵۱
        سلام
        استاد قدمتان روی چشم
        ارسال پاسخ
        مرغ آمین
        سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۹ ۱۶:۲۶
        سلام استاد
        بسیار عالی خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خیلی خوشحالم که نوشتین و این کلمات و روحیه ی خوشبختی رو اول به روح خودتون بعد به روح ما تزریق کردید
        نوشتتون بوی بهشت میده هر چند که ما آدمها باید خالق بهشت باشیم ! یعنی اینجوری آفریده شدیم ...
        همونطور که این تاریکیه که باعث زیبایی و درخشش ماه میشه !
        راز خوشبختی و خوشحال بودن فقط در لحظه ی حال زندگی کردنه !
        من شما رو کاملا درک میکنم من خودم سخت ترین دوره های غم و افسردگی رو داشتم حتی داروهای اعصاب هم حال منو خوب نکرد
        اما مدیتیشن واقعا آرامبخش بود
        کسی که این راه رو جلوی پای من گذاشت واقعا یه فرشته بود
        نمیدونم چی بگم 😔
        اما من سعی داشتم کمکتون کنم
        لطفا منو ببخشیداگه باعث دلخوریتون شدم🙏🌹🌹🌹🌹

        تنها خداست که به احوال شما آگاهی کامل دارد امیدوارم هر آرزویی دارین
        خداوند شما رو برای رسیدن به اون راهنمایی کنه 💙

        هر چند که همه ی ما وسیله ایم🌸

        شاید این کتاب پیشنهاد خوبی باشه نمیدونم ولی همه ی معلمان معنوی تأکید به این دارند فقط با آگاهی میشه به خویشتن و دیگران کمک کرد

        امیدوارم مفید واقع بشه🙏

        از حال بد به حال خوب
        دیوید برنز

        در جستجوی تلگرام سرچ بزنید کتاب از حال بد به حال خوب پی دی افش براتون میاد بالا @pdfscom

        💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙💙

        استاد مانای عزیز مثل اینکه زیاد از انهدام گری ما خوششان نیامد😀
        ملالی نیست من دست پرورده ی مرشدم هستم و هر کس حق پذیر و حقیقت پذیر باشد صحبت های مرا در خواهد یافت . به عنوان مثال مطرح میکنم شمس تبریزی یک گارگر زشت و بد دهن بود که مردم ازش میترسیدند و ازش فرار میکردند ولی مولانا عاشقش شد چون مولانا عاری از هر گونه نفس بود بخاطر همین فقط حقیقت رو می دید و ایشون در شمس موجود پاکی رو دیدند که ماورای تمام عالم ماوراء دیده نشده فرشته ای نورانی و پاک !
        ایشون اگر میخواهند حقایق را ببینند باید ذکر مثال مولانا عمل کنند !

        اوشو در کتاب طریق عشق می فرماید هر کس از هر حرف ناپسندی آزار بپذیرد سرشار از نفس است !

        حالا خوبه ما حرف ناپسند نزدیم :)

        استاد مسیحای عزیز من شما رو دعوت به تظاهر به خوشبختی نکردم من شما رو دعوت به پذیرش غنای درونی کردم اولین گام مسیر اینه که شما طالب باشین هر گنجی بدون رنج میسر نمی شود من در این راه هزاران بار شکستم و زمین خوردم زندگی بدون اینکه من خواستار و خواهانش باشم مرا در این مسیر قرار داد و تمام فیتیله های خاموش در چراغدان ها نامرئی روشن شدند من تا قبل از درونگری داشتم از عالم و آدم می نالیدم ولی فرشته های خداوند آمدند ورق برگشت و من ساکت شدم به خداوند ایمان داشته باشید خداوند مطمئنا بهترین ها را برایتان میخواهد .
        گفتید که شعر دنیای شما است کلمات دیگر بذر جدید در زمین احساس نمی کارند ! صحیح ...اما
        گاهی اوقات باید کنار کشید استراحت کرد و دوباره شروع کرد و به حکمت خداوند احترام گذاشت و یا رنگین کمان آنگونه که باید طبیعی و هفت رنگ باشد نیست !؟ گاهی اوقات خدا دوست دارد شما خالق باشید و قلمو و یا گچ بردارید و سیاه وسفیدی ها را رنگ آمیزی کنید و رنگ عمل بپوشانید !
        کلمات چجوری تمام میشوند مگر چنین چیزی امکان دارد !!! شما نیاز به شارژ انرژی دارید به همان روشی که گفتم !

        سلامت و همیشه پایدار باشید خندانک خندانک 💙 خندانک خندانک
        به امید روزهای بهتر آرزوهای دل را در کاغذ بنویسید و به پای کبوترِ نامه برِ فرشتگان ببندید این کار دیوانگیست ولی باید بدانید که تنها کودکان و دیوانگان حقیقت دارند !
        سرسبزی و روشنایی و لبخند را برای شما از خداوند خواهانم خندانک
        آمین یا رب العالمین💚
        مرغ آمین
        مرغ آمین
        چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۸:۴۱
        سلام
        من معذرت میخوام حق باشماست💙
        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۸:۴۷
        سلام
        شاید ناخواسته به شما بی حرمتی کردم یادم نمیاید
        ولی واقعا اگر به هر دلیلی خاطر شما رو آزردم شرمنده ام
        ارسال پاسخ
        مسيحا الهیاری
        مسيحا الهیاری
        چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۹ ۲۲:۲۸
        ماانا مرغ آمین انهدام شعرم در سآیت قبلی که اشاره کرده بودی فکر کرده در مورد پیام او نوشتی .من فهمیدم جریآن چیه مرغ آمین فرشته ملکوت خداست برای من ..سو تفاهم بود
        مرغ آمین
        مرغ آمین
        پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۵:۵۲
        سلام
        آزرده نشدم خندانک خندانک خندانک
        کدامین سنگ را دیده اید که آزرده شود !؟
        من آزرده نمی شوم من سنگم !
        مدتی میشه که بدی و خوبی آدمها در من اثر نداره
        شما از جانب من راحت باشید💙


        گر اژدهاست بر ره عشقی است چون زمرد
        از برق این زمرد هی دفع اژدها کن
        #مولانا


        گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
        آری شود لیک به خون جگر شود
        #حافظ


        من همونی ام که کسی رو آزار نمی داد
        ولی الان دیگه برام اهمیتی نداره
        اگه حرف حقی رو میزنم طرف مقابلم شکسته بشه یا نه .....
        خدا منو اینجوری کرده خودشم جواب میده😊
        مهرداد مانا
        چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۸:۴۹
        سلام مسیحا
        بهتری ؟
        مطمئنی اشتباه نگرفتی؟!!
        من همه پیام ها رو دوباره چک کردم یادم نمیاد پیام پاک شده باشه
        حتا پیام های یارو بوفالو ( صفر قویدل ) را هم پاک نکردم
        مسيحا الهیاری
        مسيحا الهیاری
        چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۹ ۲۲:۲۴
        بگو به یوسف کنعان عزیز مصر شدن
        به کوری پدر و زاریش نمی ارزد
        نوازش دل رنجیده ام مکن ای دوست
        که زخم یار به دلداریش نمی ارزد

        مانا شاید به خاطر تنهایی که بیشتر از ظرفیتش کشیده قلبم یا از جدا که یک زاهد به تمام معنا بوده و یا هر علت دیگری تا یادم میآید دعا یا نفرینم رد خور نداشته اما همیشه تو را حتی لحظه ناراحتی دعا کردم
        اما یک نفر که دوست توست چند روز پیش نظر بدون غرضم را توهین آمیز و مغرضانه تعبیر کرده بود و برام پیام تهدید آمیز و توهین آمیز و خاله زنکی بازی معنی کرده بود ولی به روح پدرم ذره ای نیت بد موقع نوشتن پیام جز حقیقت و دوستی نداشتم برایش اما او دلم را شکست
        به قول امام سجاد بر حذر باشید از رنجاندن دل کسی که غیر از خدا ندارد ...
        اولین بار بعد سالها نفرینش کردم و به پدر آسمانیمان سپردم وجودش را بشکند و تو به زودی میبینی آتش آه نفس مسیحا چکار با او میکند تا صداقتم برایت یقین شود .و کاش تو با طناب مدح او به چاه نیافتی تمام وجودم نفرینش کرد .
        ارسال پاسخ
        مرغ آمین
        مرغ آمین
        پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ ۱۵:۲۵
        درود احتمالا استاد مانا راست میگویند
        گاهی اوقات بخاطر اختلال در سرعت نت نظر در صفحه ثبت نمی شود با اینکه شما نظر را هم ارسال کرده باشید
        برای من این مشکل پیش آمده است
        ببخشید پا در میانی کردم 🙏🌷🌷🌷🌷
        مسيحا الهیاری
        چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۹ ۲۲:۳۶
        یادم رفت بگویم تهدید او و کل وجودش برای مسیحا جز اندازه قار قار کلاغی هراسان نیست کمیاب مسیحا ترس را نمی شناسد همانطور که عشق را نمیفهمد .بزرگترین اشتباه عمرش را انجام داد .....




        آرزو عباسی ( پاییزه)
        دوشنبه ۳ شهريور ۱۳۹۹ ۱۲:۰۰
        درود بر شما شاعر گرانقدر 🌹
        رامینه خوشنام
        جمعه ۷ شهريور ۱۳۹۹ ۱۴:۳۱
        درود استاد مسیحا
        بسیار زیبا بود
        مانا باشید در یادها 🌹 🌹
        سعید صادقی (بینا)
        چهارشنبه ۳۰ مهر ۱۳۹۹ ۱۵:۱۰
        سلام و درود بسیار شعر زیبایی بود جناب الهیاری
        برقرار باشید خندانک خندانک خندانک
        سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۹ ۱۴:۳۰
        درود بر شما جناب الهیاری گرانقدر ، برادر بزرگوار
        مانند همیشه زیبا و عالی سدودید خندانک

        برای اخم هایمان دگر زمان نمانده است
        فقط بخند،
        فقط برای خنده ها
        فقط برای گرمی نگاه وقت مانده است...
        نگاه کن زمان چه تند می رود
        نگاه کن که عمرمان به سان عمر گل
        و لحظه ها چه با شتاب میرود
        کمی بیشتر بمان
        کمی بیشتر بخند
        برای رفتنت تعللی نما

        بداهه ای تقدیم شما خندانک
        مسيحا الهیاری
        مسيحا الهیاری
        چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۵۰
        سلام و سپاس بانوی مهربانی ها

        گاهی چه زود دیر میشود

        دیریست که لبخند تو را سیر ندیدم
        یک بار دگر جان مسیحا بگو سیب
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4