گاهی همان قدر عدهای بهانه نبودنت میشوند
کسانی هستند که انگار باید برایشان به خاطرشان باشی.
وظیفه ام میدانم از آبجی همیشه مهربان و صادق ام تشکر کنم که سالهاست نجابت و حرفهایش مرهم زخمی بوده که پایانش انزوا بود و زجر.....
میخواهم حالا چنان بی صدا وساکت از کنار زندگی عبور کنم که نه پای آهویی بی جفت بلرزد نه دل وامانده من. .....
شاید این شعر آخرم باشد شاید آغاز ش آری آبجی باید قفل احساس و دل را زد و تنها به رسالت نوشتن به روح متعالی خدا و نعمت هایی که به جای این همه نوسانات و تنهایی نصیبم کرده عمل کنم بی هیچ انتظار و شکوه ای که ... از دست رفیقان چه بگویم گله ای نیست. ..گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست.
این شعررا با احترام تقدیم میکنم به ماه پری کوچک .دلارام و که دختر ناز خواهرم بانو غضنفری که اقیانوس رحمت است شآید ذره ای ادای دین کنم...و تا بعد های احتمالی ......
" یادم نرفته بگویم کاش یک بار هم که شده همه چیزمعادله معکوس خودش بود حالا معادله دو مجهولی یا .....
کاش پیر مرد دنیا میامدم بعد کم کم جوان رعنایی میشدم که فکر میکرد عشق در همان سه حرف خلاصه میشود .هر چند دیر میفهمید نسل عشق در عصر یخبندان عاطفه فاتحه.......بعد پا به نوجوانی میگذاشتم پر از شور و آرزو هایی هرگز به بالاتر از ابرها نمیرسند ......کم کم کودک معصومی میشدم که حتی حرف زدن بلد نیست و آخر پایان عمر میرسید و معصومانه روی زانوی مادرم چشم از جهان میبستم ......
بگذریم
راستی آسمان را گرفته ام زمین نمی آد
یک بار بگو دوستت دارم ....
غزلی که زمان نوشتن دفاعیه چند سال قبل وقتی شاعر بودم در خوابگاه نوشتم تقدیم دلآرام ..
شبی بر داشتم خود را و بآ خود راه افتادم
چه شد فانوس چشمانت که من در چاه افتادم
نبودی من شدم شاعر در آن شبهای پاییزی
غزلها نردبان کردم به روی ماه افتادم
نبودی در زدم خورشید میپاید از دورم
رقیب نیستم گفتم درون چاه افتادم
به جرم یک بغل خورشید آتش زد به احساسم
پریدم ناگهان ناگه به روی شاه افتادم
دلم مآوای توفان گشت قلبم دفتر تاول
غروب شانه هایت را ندیدم آه افتادم
شدم معتاد تنهایی و خو کردم به تنهایی
ولی امشب به فکر دست یک همراه افتادم.
شرمنده تکراری ایست ولی چون اوین تندیس جشنواره دانشجویی شعر را با این غزل و شعر هذیان گرفتم برام عزیز بود امید مقبول افتد.
هنوز میترسم از روزی که تنها خاطره مان از هم فقط یک جمله باشد ....یادش بخیر
دلنوشته ات بسیار جالب و دلنشین بود
ولی غمگین و نومید
"گفت آسان گیر بر خود کار ها کز روی طبع
سخت میگردد جهان بر مردمان سخت کوش"
سروده اما بسیار زیبا و دلنشین
موفق باشی