ستاره
مردمکِ چشم چاه ،
پُر ز اشک است و،
بدن شب ،
شمع آجین شده به ستاره
مثلِ عین القُضات همدانی
وَعلی ،
می بارد قطرات اشکش ،
مثل باران و،
چاه و شب
هستند ، به نظاره
این دو، غیرازخدا ،
تنها شاهدانِ دلِ تنگ اند
علی دردِ دل دردمندش ،
فزون ست زتعداد ستاره
علی ز گرگانِ پوستینِ بره به تن کرده بنالد ؟
یا ازمصیبت همسرِهیجده ساله اش ،
که نورانی تر بود ، ز ستاره ؟
گلوی چاه به بُغضی گرفته توانِ فریاد ندارد
وگرنه فریاد می کشید
صدایش می رسید ،
به اوجِ ستاره
فقط خوابیده و اشک ،
درون چشمش می غلتد
خدایا تو شاهدی برمصیبتِ علی ،
تویی به نظاره
آرام و قرار ندارد علی ،
روز که به جهادست
شب که میشود ،
بی خواب ترست از روز
درهنرمندیِ ایمان و صبر،
علی شده ستاره
بعضی میگویند به آسمان ،
یک ستاره هم نداریم
ولی علی و اولادش ،
ایمانشان بقدر آسمان ست
درآن آسمان برق میزند دائم ،
طالعشان ستاره ستاره
علی دلش حتی به حالِ چاه وشب میسوزد
شب ،
بدنش ازآنهمه شمعِ سوزان درسوزست
چاهِ محرمِ راز هم ،
دلش ازآنهمه راز، گُر گرفته
بحال مظلومیت علی وشیعیانش ،
دلش میسوزد ، سوزشی به حد خورشید ،
که مثالی ست ، ز ستاره
ولی هرچه هست ،
دل آرام است
فزون است مهر و یاریِ خدا ،
" ازیک آسمان ستاره "
بهمن بیدقی 99/3/28
یا علی مددی