درودها!
تضمینی در محضرِ شیخ اجلّ
🌸🌿🌸🌿🌸
به شاعر میدهد الهام، چشمانِ غزل خیزت
حدیثِ باده و جام است آن لب های مِی ریزت
به مژگان و به ابرو کرده دستِ صُنع، تجهیزت
(چه دلها بردی ای ساقی به ساقِ فتنهانگیزت
دریغا بوسه چندی بر زنخدانِ دلاویزت)
🌸🌿🌸🌿🌸
چنین با ناز، در دشتِ نگاهم تاختن تا کی؟
به پیشِ چشمِ مشتاقم به خود پرداختن تا کِی؟
و روی عاشقت، شمشیرِ غم را آختن تا کِی؟
(خدنگِ غمزه از هر سو نهان انداختن تا کی؟
سپر انداخت عقل از دستِ ناوکهای خونریزت)
🌸🌿🌸🌿🌸
"سرشتند از گِلِ آدم" تو را در اوجِ زیبایی
چنین شد تا که سرشار از شمیمِ گُل، سراپایی
نقاب از چهره برداری، زمانی با فریبایی
(برآمیزی و بگریزی و بنمایی و بِربایی
فغان از قهرِ لطف اندود و زهرِ شکّرآمیزت)
🌸🌿🌸🌿🌸
شده کارِ جهانی از تو ای سیمین بدن گفتن
به عشقِ چشمِ تو، از نازِ آهو در چمن گفتن
شب و روز از خمارِ آن نگاهِ راهزن گفتن
(لبِ شیرینت ار شیرین بدیدی در سخن گفتن
بر او شکرانه بودی گر بدادی مُلکِ پرویزت)
🌸🌿🌸🌿🌸
شدی تا محرمِ اغیار، رفتم رو به نابودی
چنان جان و دلم را با غمی جانسوز فرسودی،
که بیمارِ غمِ عشقت، نخواهد یافت بهبودی!
(جهان از فتنه و آشوب یک چندی برآسودی
اگر نه روی شهرآشوب و چشمِ فتنهانگیزت)
🌸🌿🌸🌿🌸
گرفتم از تبِ چشمانِ بیمارِ تو بیماری
شده کارم همه شب تا سحر چون شمع، بیداری
چرا داری به سر همواره فکرِ عاشق آزاری؟
(دگر رغبت کجا مانَد کسی را سوی هشیاری
چو بیند دست در آغوشِ مستانِ سحرخیزت)
🌸🌿🌸🌿🌸
خیالِ یار را تا می توانی تنگ در بر کش
شرابِ زندگانی را فقط از جامِ او سر کش
اگر خوبی ندیدی، خطّ بطلان روی باور کش!
(دمادم درکش ای "سعدی" شرابِ صرف و دم درکش
که با مستانِ مجلس درنگیرد زهد و پرهیزت)
🌸🌿🌸🌿🌸
محمدعلی سلیمانی مقدم ۱۷-۰۴-۱۳۹۹
زیبا بود
موفق باشید