دوشنبه ۵ آذر
رای رسیدن به دریا...باید از خواب پل گذشت شعری از اصغر ناظمی
از دفتر سایه نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۹ تير ۱۳۹۹ ۱۰:۳۳ شماره ثبت ۸۷۵۲۴
بازدید : ۳۳۷ | نظرات : ۴۷
|
آخرین اشعار ناب اصغر ناظمی
|
برای رسیدن به دریا
باید ازخواب پل گذشت
ما
درکرانه چادرزده ایم
وپل درمیانه ی سهو خواب برخویش بسته ایم
ماعابران نحیف خواب زده ایم
ازاین سو به آن سو
ازاین دشت به آن دشت
این سرزمین به آن سرزمین
باید از خواب پل گذ شت .
دریادرآستانه ی توست
درنیم قدمی
یک چشم به هم زدن
راهی درازنیست
ازحصارخویش بگذر
آنگاه درمیانه دریاایستاده ای.
فرقت.......ازکشمکش هاست
وکشاکش ازفراق
باکاراکترهای نامبهم...
پدر،مادر،فرزند
همسایه ی دورونزدیک ...
دشمن تصوری آن وردیوارومرزها
جدایی از خود
سبب تمام جدال هاست
این راه قدیمی مبهم طویل بی هدف را
دراعماق خویشتن ببین
نگاه ناآشنا
فریب تمام توده هاست
.......
برای رهایی از معرکه
باید سطحی نگری را ، درلوح ضمیر خود
خط زدو........شُست وشست و شست
وگرنه
تاابد
دشنه بند سرزمین رویایی خیال خودیم
زین سرزمین مکر فراتر نمی رویم
آری
مااسیرِکورِ
یک گِرِه بسته درخویشتنیم
درخویشتن(ناخودآگاه)
فرمان پذیر یک چالش معلقیم
برای مشاهده ی دریا
وآب تنی درآب
بی وعده و وعید
بی عنقریب
بی تردید
نه فردا
بلکه الساعه ، الان
تارسیدن به لامکان
بارخنه به اعماق خویش می توا ن
این گِرِه را
درخویش وا کنیم
........
باید
خوابستان بی جان ومُرده را
درخود زیروزبر کنی
تا از اسارت مرگ آن
رها شوی
آنگه
رسولِ فاتحِ
قله های زمانه ای.
|
|
نقدها و نظرات
|
باید از خواب پل گذشت
برای رسیدن به دریا باید ازخواب پل گذشت ما ، درکرانه چادرزده ایم وپل درمیانه ی محو خواب برخویش بسته ایم ماعابران نحیف خواب زده ایم باید از خواب پل گذ شت . دریادرآستانه ی توست درنیم قدمی یک چشم به هم زدن راهی درازنیست ازحصارخویش بگذر آنگاه درمیانه دریاایستاده ای. فرقت.......ازکشمکش هاست وکشاکش ازفراق باکاراکترهای نامبهم... پدر،مادر،فرزند همسایه ی دورونزدیک ... دشمن تصوری آن وردیوارومرزها جدایی از خود سبب تمام جدال هاست این راه قدیم مبهم طویل بی هدف را دراعماق خویشتن ببین نگاه ناآشنا فریب تمام توده هاست ....... برای رهایی از معرکه باید سطحی نگری را ، درلوح ضمیر خود خط زدو........شُست وشست و شست وگرنه تاابد دشنه بند سرزمین رویایی خیال خودیم زین سرزمین مکر فراتر نمی رویم آری مااسیرِکورِ یک گِرِه بسته درخویشتنیم درخویشتن(ناخودآگاه) فرمان پذیر یک چالش معلقیم
برای مشاهده ی دریا وآب تنی درآب بی وعده و وعید بی عنقریب بی تردید نه فردا بلکه الساعه ، الان تارسیدن به لامکان بارخنه به اعماق خویش می توا ن این گِرِه را درخویش وا کنیم ........ باید خوابستان بی جان ومُرده را درخود زیروزبر کنی تا از اسارت مرگ آن رها شوی آنگه رسولِ فاتحِ قله های زمانه ای. | |
|
سلام زیبانگری از حُسن نگاه شماست | |
|
سلامی گرم و صمیمانه حضور شمابزرگوار | |
|
باعرض سلام وتشکر از الطاف شما | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و آموزنده بود
دستمریزاد