« خوش سِيَري »
هر كه را از بشريت ، به همانس خبري
پيروي مي كند از دانش و علم بشري
هر كه اصلاح بشر داند و نيكو نظري
كار نيكو بنمايـد به نـشان هنـري
هر كسي را نَـبُود دانش و علم و هنري
پيروي مي كند از بد سِيَـر كج نظري
هر كه تن پرور و ابله بُوَد از بي خبري
مدعي مي شود از دانش نيكو سِيـري
هيچگه غصه ي سود و ضرر كس نخوري
وانگه آن غصه خوري،بر خودت آيد ضرري
هر كه را فطرت نيكي بُوَد و خوش سيري
كار نيكي بـكند ، بهـر نجات بشري
اي كه از درس جهاني طلبي ، بهره وري
بهره ي حُسن ازل ، چه خوشس آن بِـبري
تا به كي رنج بري، در پي علم ديگري
علم خود كار بـفرما و بـياور هنري
از هوس بگذر و دلخواه خودت، گر بشري
تا توان ميوه ي بهتر زِ سعادت بـبري
وسوسه نفس نظر باز و پي شيطان نظري
كي گذارد كه تو در اوج فضا ره بـبري
آتش داغـي و سوزنـده بُوَد بـر پسري
جهل و ناداني و خودخواهي و ظلم پدري
آتش داغتـري هست ، زِ دست پسري
كآن1 اطاعت نـكند امر نكوي پدري
اي دل از دام طبيعت، بدر آور تو سري
تا كه بر كوي حقيقت ، بتوان پي ببري
هر بشر را به جهان،سيرت خوب و بدي
از بدش بد به وجود آيد و از خوب هنري
اي بشر خود سري و مستي و ها و هوسي
ثمرش خوردن حسرت بُوَد و خون جگري
پند ناصح2 بـشنو،عمر خود از دست مده
عمر با بي بصري3 ، هيچ ندارد اثري
بارها با تو بـگفتم : زِ جهان خطري
اي حسن ميل تو باشد، زِ جهان بهره بري
٭٭٭
1- كه آن 2- واعظ- مشفق 3- بينايي- ادراك
حسن مصطفایی دهنوی
به استاد وشاعر وهنرمند بزرگوار
همیشه قلمتان وزین نویساباد
دلچسب و زیبا شعری بود
هزاران درود