معجزات پیغمبر
همه جا شادی و صفا بود
همه جا یادِ خدا و پیغمبر
همه جا نورافشانی وترقه بازی بود
همه جا منبرِ افشای ، فضائلِ امام و پیغمبر
همه جا بوی خوبِ ریحان بود
همه جا بوی خنکِ نعناع
همه جا گلهای خوشرنگ ، ولو شده بود
همچو گلهای قشنگِ سوسنبر
همه با شوق، به عشق تن میدادند
همه عاشقان ستوده شدند
از امام حسینِ گرفته تا قنبر
همه دُگمی به فنا رفت
همه عالمان برای عرضه ی عشق، هجوم آوردند
همه حرفهای خوب زدند
همه تک به تک ، به روی زمین، یا به روی منبر
همه جا وعظ جاری بود
همه جا صوتِ دلنشینِ قرآن
من و دل ، مات مانده بودیم
به مکارم اخلاقِ ریخته شده ،
به جانِ احادیث ، روایاتِ خوبِ محمد وآل محمد
به مکارم اخلاقِ ریخته شده ،
به جانمایه ی کتابِ اندیشه های خدا ،
همان معجزه ی بی بدیلِ پیغمبر
همه جا ، بجای حرف زدنهای بیهوده و پوچ و الکی
پُرشد ازجملاتِ قصارِ امام
سیره ی پاکِ پیغمبر
مردم واقعا صفا میکردند
چیزی ازعیشِ درونی ،
هیچ به بیراهه نرفت ، هیچ کدامشان نشد سَمبَل
تا کمی هم اوج گیرند
آخر اینهمه سقوط تا کِی ؟
همه به مِیل گوش می کردند
انگار تنبلی رخت بربسته بود
دیگر دیده نمیشد یک تنبل
واقعاً چه جشنِ باشکوهی بود
حتی منکران به شادی ،
نارنجی و زرد پوشیدند
همه با شکم چرانی ها
شده بودند ، شبیه کدو تنبل
اگر کسی نبود درمتن
در حاشیه که بود !
از مؤمن و کافر، زرنگ و تنبل
بچه ها را که نگو ، دلی ازعزا درآوردند
از شوخی و بازی گرفته تا نشستنی هوس آلود
پُر ازتکانهای بیقرارِ نشادری ، به کنار و پای منبر
برای همه سِنی داستان بود ، قصه های پند آموز
حتی برای مردان و زنان آینده، که فعلاً دوسالشان بود
آن تازه به میدانِ زندگی پانهاده ها
به ولع می شنیدند داستانِ آن دو برادرِ بهشتی
دُردانه های پیغمبر
که محشور بودند ز کودکی با روحِ نماز
آویزان می شدند به حالِ سجده، به گردن پیغمبر
تاب میخوردند و او نمی رنجید
رسول آسمانی ، به آرامی به سجده میرفت
تا نیفتند نازدانه های پیغمبر
یکعالمه یتیم ، به تلخی روی دستِ دنیا مانده بود
یکعالمه گونه ، شاد میشد دلشان
به بوسه های پیغمبر
اگر اینها مهربانی نیست ، پس چیست ؟
اینهمه رأفت وخوبی ، صلح و صفا ،
اینهمه ماورایی معجزاتِ پیغمبر
بهمن بیدقی 99/4/6