« خاك مُرده »
چو خاك مُرده اي ،از خود خبر شد
زِ يزدان بارشـش ، باريده تـر شد
كه ناگه يك نفر آبي بر آن ريخت
لگد كوبـي زِ پاي ، آن نفـر شد
لگد كوبـش نمودن ، تا بـشد گِل
لگد كوبـي بـر آن بسيار تـر شد
نهادنـدش به چرخ كوزه گر هـا
زِ مُشت و مال آن مرغوبتـر شد
وز آن پس ،بسكه مالشتـش بداند
گِل اسباب دست كوزه گر شد
به ناگه بردنـش ، بـر سوي كوره
زِ پُخت كوره گر ، آن پخته تر شد
به چندين روز در آن كوره مي بود
چو آن شد پخته تر،همچون گهر شد
چو آوردندنـش ، از كوره بيرون
همان گِل، كوزه ي چندين نفر شد
اگر يك سال ،اگر صد سال ماند
همانا كوزه ي آب بشـر شد
بدست هر كسي هر روز مي بود
اگر بشكسته شد ، آن بي ثمر3 شد
شكسته هاي آن ، هر جا بـبردند
پراكنده به سوي بحر و بـر4 شد
به هر كوه و به هر دشت و بيابان
به هر جايي بـبردندش ، هدر شد
همان خاكي كه آن مي بود اول
دوباره همچنان ، خاكي ديگر شد
برادر اين مَثَل5 ، بـر آدمـي بود
مَثَل بر كوزه گفتن ، معتبر شد
هر آنكس حكمت حق ، را نـبيند
به عمر خود، به جهلش غوطه ور شد
فغان از آدمي ،كآن6 حكمت حق
بـبيند ، گر نـفهمد در سقر7 شد
هرآنكس حكمت حق ديد و بشناخت
مقام آن به نـزد دادگـر شد
حسن ،اين طرح را بنوشت و مي گفت
خدايا سهم من ، خون جگر شد
٭٭٭
3- بي فايده 4- دريا وخشكي 5- مثال-داستان 6-كه آن 7- دوزخ
حسن مصطفایی دهنوی
درود 🌹🌹🌹