« سوز دل »
دل ما را به دست داری،که می باشم ز توگریان
اگر سوز دلم بینی، ز سوزش می شوی گریان
هر آن دل از تو ره جوید ، بُوَد پیوسته آن گریان
رهی از تو نمی جوید ، دلی تا نا شود گریان
هر آن دل کز تو ره جوید،نرفت همراه این و آن
تو را می جوید آن هر دَم، ز سوز سینه ی بریان
خدا را کی توان دیدن ،مگر از راه دین و دل
که از روز ازل در هر زمانی،بودش این عنوان1
خدا در هر زمان دینی، به خلق خود کند عنوان
به عیسی(ع)و به موسی(ع) ومجوسیهای در ایران
خدا دینی نمی خواهد ، ندارد احتیاجی آن
به طبق احتیاج ما ، کند دینی به ما عنوان
خدا را کی نظر باشد، زیان و سودی از ایمان
زیان و سود ما بیند ، ز دین بر ما کند عنوان
طریق دین دغل2 نَـبْود3،بُوَد از راستی عنوان
دغلکاران شکستند، آن طریق راستی از ایران
دغلکاری و بد بینی ، بلایی هست در ایران
که ایران ملک یزدانس ، به یزدانش بود ایمان
بیا بنگر به تاریخ قدیمِ دولـت ایران
که نام از راستی مانده ، زِ رسم دولت کیوان4
اگر ایران چو اول بود و رسم ملت ایران
هنوزم راستی بودی ، به رسم دولت کیوان
حسن ایرانیان رفتن ، دغلکاران به جای آن
مگر نامی تو بنویسی ،از آن نیکان با ایمان
٭٭٭
1- لقب- ادعا - بيان كردن 2- مکر و حیله 3- نباشد 4- وزير بهرام گور
حسن مصطفایی دهنوی
استاد بزرگوار
سروده هایتان همگی زیبا و دلنشینند
از اندیشه ناب برخوردارشدم
سرشا از احساس زیبایی است
درودفراوان برشما