والعصر،سوگند به زمانی که همه خلق پریشان
در فکر ولی در صدد آب و غذا و خود و خویشان
این یک به سرش پول و تن و همسر و ماشین
آن یک به سرش پیرهن پارچه ای یا جین
حاجی قدمش در ره احرام شتابان
اما نگهش دوخته آنسوی خیابان
در وقت قنوتش بکند گریه و زاری
همسایه او پهن کند سفره خالی
حاضر شود او اول وقت بهر نمازش
شاید که ببینند همه راز و نیازش
هر کس که عجین شد به دورویی و رذالت
هم او بشود مؤمن و منسوب به نجابت
آنکس که خداییست دل و دیده و دینش
چون چشم بشر اهل دورویی تو مبینش
فرقش نکند کیفیت فرد و جماعت
شکرش نشود کم چو رزقش به زیادت
در دیده او نیست کمی آز و خباثت
آنکس که شود غرق به دریای ولایت
انسان همه وقت غرق ضلال است و زیان است
والعصر،که این آیه قبلی همان است
آری همه در فکر خود و عاقبت خود
آباد نکند هیچکسی آخرت خود
جز آنکه کند بهر خدا کار نکویی
جز بهر خدا سر نکند خم به رکوعی
از صاحب کعبه طلبد نور خدایی
حب علی و فاطمه و شور ولایی
آری به خدا شیعه بُدَن زینت دین است
حقی که خدا توصیه کردست همین است
صبری که شده توصیه اش راه سعادت
صبر است برای فرج روح ولایت