سلام بزرگوار
اولا به شرط ادب دست و قلمتان را میبوسم و خیر مقدم عرض میکنم واما در جواب فرمایشات تان در نهایت ادب معروض میدارم
بنده این شعرم را بر ای موزه ی حفظ آثار هنری نفرستاده ام و شما هم مسئول این موزه نیستید که میفرمایید
" پس این شعر چه دار د برای ماندگار شدن"
ادیب عزیز من شعرم را برای دلم گفته ام به مانایی یا عدم ماندگاریش هم کاری ندارم فرموده اید
"عینک خودتان را عوض کنید" فرهیخته بزرگوار هیچ چشم پزشکی هم تا معاینه نکند چشم بیمارش را دستور به تعویض عینک نمی دهد برادر گرانقدر من چشمم همینقدر میبیند و همین عینک را دوست دارم
فرموده اید " به زبان معیاری حرف بزنم که کودک پنج ساله بفهمد "
بنده همیشه میگویم و گفته ام وبر گفته ام هم تاکید دارم که شاعر نباید خودش را در سطح ذهن های پایین اجتماع تنزل دهد بلکه باید کاری کند که ذهنها ارتقا یابد نه اینکه شاعر سقوط کند
کودک پنج ساله حالا برود اشعار کودکانه اش را بخواند و کیف کند بعد هر وقت عاشق شد اگر دوست داشت بیاید و اینگونه اشعار را بخواندشما اگر دوست دارید به زبان کودک پنج ساله بسرایید که با عروسک یا دوچرخه اش حال میکند ولی شمارا به خدا
" عاشقان را بگذارید بنالند همه
مصلحت نیست که این زمزمه خاموش شود"
نکته دیگر که میفرمایید شاعران دیگر بکار برده اند خوب ببرند الفبای من هم همان سی و دو حرفی دارد که الفبای زمان مولوی و حافظ و سعدی داشت
چشم، همان اسم و همان مسما را دارد و تا ده ها سال دیگر هم مردم به خوبی اصطلاح کسادیِ بازار را میفهمند و اصلا برایشان کهنه نشده است من هم عقیده با این شعر و شاعرم که میگوید
" یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت
در بندِ آن مباش که مضمون نمانده است"
سرور ارجمندم شعرم کاستیهای زیادی داشت که بعضی را دیدید وبرخی را ندیدید
یکی ازآن نواقص این بود که گزینه ی نقد نداشت
بار دیگر به شما ادای احترام میکنم
با احترام
بسیار زیبا و دلنشین بود
دستمریزاد