میا ای آهوی زیبا در این دشت
که صیادی تورا دنبال میگشت
چرا هردم گذاری دست رو دست
که آن صیاد ندارد بیش یک دست
زبس دیوانه بود دنبال آهو
خدایش از بدی را دست بشکست
چرا این آهوی بیچاره در دشت
کجا دانست کس دنبال او گشت
اگر صیاد داشت هردوتا دست
تمام آهوان دنبال می گشت
بدی رابهر خود بسیار می کشت
برای این خدا بگرفت یک دست
برای یادگاری این سرودست
که فواره بلند پرواز می گشت
در آخر سر فرود آمد در این دشت
اگر باشد عیار بیست چهاری
که دانا در پی مثقال می گشت
اگر آهو بداند نیست صیاد
در این دشت او بسی هموار می گشت
اگر صیاد بداند راز آهو
دگر باز کار او دشوار می گشت
اگر عطار دید خوش نام و خوش بو
به دنبالش همان عطار میگشت
بدیدم آدمی زادی در این دشت
که دنباله خوشه رفتار می گشت
بدیدم شیر با این جثه ی خود
به ترسناکی پی کفتار می گشت
عجب دیدم که عمرم زار می گشت
گهی هموار و ناهموار می گشت
اگر دیدم که عمرم هست بسیار
به آخر زندگی دشوار می گشت
اگر داند که نیکی هست بهتر
همیشه خود پی رفتار میگشت
اگر پندار نیک رفتار نیک در کار باشد
خریدارش بسا بسیار باشد
بسیار زیبا و آموزنده بود
دستمریزاد