به نام زیباترین اشک عالم
دوات قلم
گاه به گاهی واژه ها را
به سرودن قسم می دهم
به هزاران نام زیبای تو
قسم می دهم
به زمزمه و نجواهای عشق
قسم می دهم
به قلم
به نوشتن ز عالم پر راز و نیاز
آدم ها قسم می دهم
تا
ز خلوت خموشِ درد آدم ها
بسرایم تا ابد
و قطرات مرکب
اشک شوند و بچکند بر
پاره کاغذِ دفترها
تخته سیاه های مدارس که
قفل شدند بر
درد بی درمانی بیماری
آموزگارانی که نشسته اند
روبروی تابلوهای
بی احساس مجاز و
با فشردن دکمه های کیبورد
به جای احساس و ترانه
جبر دنیا و حساب و کتاب و
منطق و مغلطه اجبار
را بر ذهن پاک شاگردان
تزریق می کنند
دانش آموزانی که مدت هاست
شاید قرن ها
ده هاست راضی شده اند
به آموزش دنیای
بی عاطفه مجاز
و در فکر ِبازی اسپایدرمن و
شکست قهرمان میدان نبردش
می خوابند و بیدار می شوند .
در کلاسِ بی تخته و بی گچ
و بی دفتر خط کشی شده
با خودکار قرمز
بوسیدن و بوئیدن
بغل کردن ممنوع است
تعلیم و تعلم عشق
ممنوع است
خدایا
می بوسی
در آغوش تنگ می گیری مرا
و ایا
نوازش می کنی
تار و پود دلمان را
برایت تنگ شده دنیا دنیا
حتی
هوسِ گاز زدن و خوردن ِ
یواشکی سیب و گندم
دیگر ما را راضی نمی کند
جز تو را داشتن
دیگر هیچ اغنا نمی کند .
نوشته و سروده ی _
روح انگیز امیدی _ فرح _ شیراز
روز معلم مبارک و همایون باد
شاد و تندرست باشید
یزدان نگهدارتان باد
طاعات و عباداتتان قبول
درگاه حق باد
یا علی
1399/2/12
بدون تعارف رگه های بسیار نابی در سرایشها و دلنوشته هایتان دیده میشود
"گاه به گاهی واژه ها را
به سرودن قسم می دهم "
موفق باشید