روحانی
دَم ، به تاخیرِشفاست که روحانی شده است
هر نَفَس که بیمارِعاقل می کشید ، میگفتند :
کلِ فضا ، پُر زِ ماوراء و پری ست
چه روحانی شده است
دل ، به عشق و ذکر و دعاست
که روحانی شده است
دل دلی که برای انجامِ هریک از اعمال،
مرشدِ خداپسند میکرد ، همه میگفتند :
همه انجام هایش ، روحانی شده است
لب ، به تکرارِ اسمِ خداست ،
که روحانی شده است
سکوتْ پیشه ، مزه مزه مینمود حرف را
ولی وقتی لب می گشود، همه میگفتند :
ازکلام اش ،
ملکولهای فضا ، روحانی شده است
عقل ، به تعقل به ماورای هر دونی ست ،
که روحانی شده است
عاقل با دیدنِ هر کاه ، کوهی ازخدا درنظرش
به تفکرِعمیق اش می بیند ،
جهان روحانی شده است
چشم ، به چشم پوشی ازگُنه ست
که روحانی شده است
عارف وقتی به عشق، چشم به گوشه ای میدوخت
همه میگفتند بیایید ببینید ، که این نقطه ی جهان
چه روحانی شده است
نمیدانم ازچه بابت ست انسان ،
در نامگذاری به بیراهه میرود
طرف طاس ست زلفعلی نامش شده است
یا که زمخت همچو پارچه ای پشمی ست
ولی شهرتش روحانی شده است
بهمن بیدقی 99/1/24