آخر تو را گم می کنم

آخر تو را گم می کنم

حالا که درگیر تو أم
وقتی خیالت با منه
وقتی تو تسخیر تو أم
تو لحظه های بی کسی
وقتی به دستام می رسی
غرق یه حس مبهمم
باید به دادم برسی
تشویش این روزای من
چشمای آروم توئن
بوسیدن عکسات حالا
شورش لبهای منن
سرکوب عصیان دلم
داره به چشمام  می زنه
رفتی حالا بغض دلم
خنجر به شبهام می زنه
آخر تو را گم می کنم
تو واژه های بی صدا
تو زخم این سکوت شب
تو بیکران لحظه ها
چی می تونه مثل نگات
دردمو آرومش کنه
عطر تنت این تنم و
داره نوازش می کنه
بیزارم از این آسمون
که بی تو بارون بزنه
وقتی داره موج دلم
تو ساحل غم می شکنه
آخر تو را گم می کنم
تو واژه های بی صدا
تو زخم این سکوت شب
تو بیکران لحظه ها
آخر تو را گم می کنم
حالا که درگیر تو أم
وقتی خیالت با منه
وقتی تو تسخیر تو أم