سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        29 شعر کوتاه / ابوالقاسم کریمی

        شعری از

        ابوالقاسم کریمی

        از دفتر دفتر اشعار ابوالقاسم کریمی نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۸ ۱۵:۳۰ شماره ثبت ۷۹۶۹۴
          بازدید : ۵۵۰   |    نظرات : ۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

         

        1
        صداقت
        سادگی نیست
        مذهبی ست ،
        با پیروان کم
        2
        پهلو گرفته است
        کَشتی ایمانم
        در بندر شک
        ***یا***
        پهلو گرفته است
        در بندر شک
        کَشتی ایمانم
        3
        سنگ ها 
        حمام آفتاب میگیرند
        در شور زاری که نامش ،
        دریاچه است
        4
        باران است این
        که به پنجره
        مشت میزند؟
        یا نفرین زنیست
        که بر جنازه ی سربازان
        می بارد؟
        5
        سدی
        برابر سیل غم ،
        مرد خوب
        ***یا***
        مرد خوب
        سدی
         برابر سیل غم
        6
        طلاق گرفته است
        زنی  که سرزمین خانه اش را
        به یاد خاطرات قدیم ،
        قدم می زند
        7
        ریاضی بلد نیستم
        تو جمع بزن ،
        فاصله ها را
        8
        در من جاری ست
        رودی که سرچشمه اش
        زلال ترین اشک ماهی ها را
        تاب می آورد
        9
        باغچه ای هستم که کرمها
        تمام تنم را محاصره کرده اند
        خرده مگیر که چرا در من
        گلی نمی روید
        10
        دست تکان میدهم
        برای قطاری که
        جیغ می کشد
        تنهایی ام را
        11
        فرقی نمی کند
        دریا باشی
        یا
        کویر
        تو،

        اسیر تنگ کوچکی هستی
        به نام زمین.
        12
        مینویسم ،
        صبح بخیر
        میخوانی
        دوستت دارم
        _________
        ***یا***
        _________
        مینویسی
        صبح بخیر
        میخوانم
        دوستت دارم
        13
        در مکتب سرد روزگار
        جز غم
        نیاموختم.
        چراکه مادرم
        مرا
        در پایتخت اشک
        زایید.
        14
        بوسیدمش ،
        لحظه ای ثانیه ها ایستادند
        وَ من خوشبختی را
        نَفَس کشیدم.
        15
        خمپاره
        آنقدر در شهر تو بارید
        که استخوان سربازان مرده
        خاکستر شد
        اما تو آنقدر
        در مدار دلدارت چرخیدی
        که دیوار برلین
        فرو ریخت.
        16
        آنان
        هبوط کردند
        تا تو به آغوشم 
        سقوط کنی
        وَ این بهترین
         اتفاق زمین است
        17
        تمام شهر
        شاعر می شود
        وقتی من
        زیر پلک های عاشقت
        پرسه میزنم
        18
        بازندگان دنیا
        آدم های بدی نبودند ،
        تنها نتوانستند
        دروغ را ،
        به خوبی بیاموزند.
        19
        در دستان سرد مرگ
        ماهی کوچکی هستیم
        که زنده بودن را
        زندگی میکند
        20
        با رفتنت
        چرخ ارابه ی تبعید
        از بازوی من گذشت
        وَ بار دیگر
        سکوت
        در قلبم ، تکرار شد.
        21
        آمده بودیم
        تا بهاری باشیم ، پر از درخت سرو
        یا لااقل
        گل پیچکی بنشانیم
        در بهشت کوچک عشق
        اما
        برای باغچه ها
        زمستانی هزار ساله شدیم
        و عشق را
        به زندان سرد سکوت،
        حبس کردیم.
        22
        دستانمان را به هم گره زدیم
        تا ناجی جنگل باشیم
        اما درختان
        ما را به خاطر نیاوردند
        چراکه انگشتانمان
        بوی تند تبر میداد
        و میوه ی خنده هامان
        طعم تلخ تمسخر داشت.
        23
        اینجا ، زمین دیگریست
        تنها
        با جادوی چراغ میتوان
        بر دیوار بلند سکوت
        طرحی از
        لبخند کشید.
        24
        با خنجری فولادی
        بر دیوار معبدی که عشق را
        به تازیانه محکوم کرده بود
        نوشتم
        "تعصب ممنوع"
        25
        ما از کدامین فرقه ایم
        که مرگ را می پرستیم
        و رنج بی پایان زندگی را
        زمزمه میکنیم
        26
        فردا 
        در آغوش خاک ، پیدا خواهد شد
        نامه ای که امروز
        به دستان باد
        سپردم
        27
        کیمیا
        به آزادی
        تردید نداشتیم
        تا آنکه
        به دیواری رسیدیم
        که بر آن نوشته بودنند
        "تبعیدگاه"
        28
        عشق تو
        آن ابریست
        که نه می رود
        نه می بارد
        29
        من خورشید را
        خواهر عشق خطاب میکنم ،
        چراکه هم نام توست.
        _________________________
        ابوالقاسم کریمی - فرزند زمین
        تهران - ورامین
        اشعار 1398
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۸ ۱۹:۲۴
        بسیار زیبا و جالب بودند خندانک خندانک
        محمد باقر انصاری دزفولی
        سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۸ ۰۹:۳۶
        سلام شاعرگرامی
        قلمتان همیشه توانا
        درود برشما
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4