يکشنبه ۲۷ آبان
خطابم تویی دستهای صمیمی شعری از میم موسوی
از دفتر شعرناب نوع شعر قطعه
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۸ ۰۷:۱۷ شماره ثبت ۷۹۵۱۴
بازدید : ۳۹۰ | نظرات : ۴
|
آخرین اشعار ناب میم موسوی
|
خطابم تویی دستهای صمیمی
چو گرمای دستان یار قدیمی
خطابم تویی مهر و ماه جهانتاب
که وقف است ذهنت به افکار نایاب
خطابم به توست ای که در اوج شکها
نیاوردهای کم به سختی دنیا
خطابم به توست ای کسی که ز دانه
به سینه بکاری امید جوانه
خطابم تویی آنکه با آرزویی
کنی جای جای زمین جستجویی
خطابم تویی ای ز تو قایقی چند
رساندند خود را به ساحل چه خرسند
شده نقش تو پیش من نقش انسان
ز بس که پُری تو از عشق و از امکان
مرا میبری دوردستی که تنها
کسی را ندیدم به جز تو در آنجا
مرا میبَری تو در آن حس و حالی
که دور از وجودت شود چون محالی
تو بیدار گرداندهای در درونم
همان حسّ زیبای بیوصفگونم
بمان بیش و کم فصلی از این روایت
بشو بخشی از تار و پودم چو عادت
که خواهم شوم مثل تو گر دهد دست
بگیرم صفاتت به خود بی کم و کسر
مرا گشتهای خوش نمادی به هستی
چو من آدمم پس تو دیگر که هستی!؟
اردیبهشت ۱۳۹۸
محمد موسوی
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.