عشق یعنی ساختن تا سوختن
روز و شب خورشیدوش افروختن
عشق تنها راه تا کوی خدا
ابتدایش آستان کربلا
عشق یعنی جان به جانان باختن
با تن زخمی به دشمن تاختن
عشق پیوندی میان نای و نی
عشق اعجاز خوشی از خوان می
عشق یعنی درد نوشان بلا
می کشان و می خوران کربلا
گر درین ره نی نوایی می کند
یاد یار نینوایی می کند
کربلا فصلی دگر از عاشقی
واژه اش دارد اثر از عاشقی
کربلا میدان مرگ و عزّت است
زنده بودن همردیف ذلّت است
کربلا یعنی حسین و جام عشق
کربلا تکبیره الاحرام عشق
کربلا یعنی نیستان خدا
کربلا بستان دستان خدا
کربلا یعنی شگفتی آفرین
بر شگفتی آفرین صد آفرین
کربلا شور حسینی خوش نوا
گر چه از مویه پر است این ماجرا
کربلا میعادگاه خون حق
بر سر نی چهره ی گلگون حق
آن حکایتها که از نی گفته اند
ماجراهاییست کز وی گفته اند
از حسین و از دلیری های او
زینب و شام و اسیری های او
زینبی کو در بلاغت چون علیست
نور حق در خطبه هایش منجلیست
گر چه از داغ برادر در تب است
مرد میدان بلاغت زینب است
محنت او کهکشانها را شکست
لیک راه عشق را بر خود نبست
شاهد صحرای خونین بوده است
شاه راه عشق را پیموده است
عشق آنجا نام خود را زد رقم
تا که شد دست اباالفضلش قلم
ساقی بزم حسینش خوانده اند
تشنه گان از همّتش درمانده اند
ای اباالفضل ای سپه سالار عشق
ای دو دستت تحته الانهار عشق
آبرو دادی مسیر عشق را
شادمان کردی تو پیر عشق را
پیر عشق آن طفل خشکیده لبست
آنکه دلکش نغمه اش بر لب شکست
راه صد ساله به یکدم طی شود
هر که همدوش پدر چون وی شود
غنچه ای بود و تحمّل کرد و رفت
روی دستان پدر گل کرد و رفت
ای حسین ای شاهد پاییز عشق
نوش بادت ساغر لبریز عشق
خاک بادا بر سر آن قوم خواب
چونکه بر یاران حق بستند آب
کربلا نی ماجرای تشنه گیست
کربلا عشق و دل و دیوانه گیست
کربلا تفسیر قربانیّ و حج
کربلا سرّ مسلمانی و حج
هفت شهر عشق یعنی کربلا
از طلب آنی رسیدن تا فنا
گر چه نامش از همه دل می برد
بار او را عشق مشکل می برد
بر لبانم هست دائم این سرود
بر حسین و دوست دارانش درود
سید علی کهنگی (واسع)
آیینی بسیار زیبا و باشکوه بود
دستمریزاد
قلمتان جاودان