امشب هواي سيرو سفر ميكنم بيا
يك آسمان ستاره خبر مي كنم بيا
در گلشني بشيوه ي نيلوفران مست
گردن كشي ببام دگر مي كنم بيا
در جانماز سبز دو دستان مضطرم
شوري بپا بشوق سحر مي كنم بيا
يك شعر عاشقانه به ژرفاي زندگي
تقديم حاميان بشر مي كنم بيا
مشتاق يك نگاه عطشناك عاشقم
بيخود زخود هواي خطر مي كنم بيا
از كوچه هاي سنگي گلخانه خسته ام
تا انتهاي جاده گذر مي كنم بيا
در بارگاه شرم نگاهت منم دخيل
شق القمر بديده ي تر مي كنم بيا
وقتي (طلا) بجرم عيارش شكسته شد
تنها محك ضمانت زر مي كنم بيا
این غزل سروده خواهر گرامیم خانم طلعت خیات پیشه(طلا کرمان) میباشد
با استقبال از سروده شان و تضمین مصرع اول غزلشان با افتخارغزلی سراییده ام:
(امشب هوای سیر و سفر میکنم بیا)
از بغض بی کسی گونه تر میکنم بیا
عمریست که در تنهاییم شکسته ام
در خاطرت شب گذر میکنم بیا
در شهر من جایی برای پرسه نیست
با هر قدم قاصدک ها نظر میکنم بیا
هیزم شکن شدی کوبیدی به ریشه ام
جانم هنوز هوس آن تبر میکنم بیا
قاشق شکسته ام، در چله شام عشق
هر چهارشنبه چادر به سر میکنم بیا
درگیر شعله ام ، شمعی زرد و نیمه سوز
از مرگ پروانه گل را خبر میکنم بیا
از بس که اشک ریخته ام جانم به لب رسید
بعد عبورت احساس خطر میکنم بیا
حرفهای گفتنی را (طلعت) سروده است
عمریست که با یادت سفر میکنم بیا.