مانیتورینگِ زندگی ام
روحم بمانند قلب لعنتی ام ، ضربانی دارد که سینوسی ست
گاه اوج گیرم ، که اوج روح من است
گاه به قعرمیروم مرا نمی بینی
باز جوانه میزنم ازخاک ، مرا تو می بینی
انگار با موج سینوسی عمرم ، عجین شده ام
با یازده رکعت نماز شبم ، یک بسته ی کامل ، یک دوجین شده ام
ضربانی که گاه تند میزند گاهی نه
باید صبر کنم که خط شود آن موج ، درغیر اینصورت وگرنه ،
اگرهمیشه در اوج بمانم که میافتم
ز کوهی که با سقوط طیاره ، بر قله اش هم اینک افتادم
تجربه ام همیشه می گوید : بالا رفتن آسانترست اگر چه آن سخت است
پایین آمدن مَرد میخواهد ... واقعا سخت است
ولی بالا و پایین رفتن ، عادتم شده است
این عادتی که میگویم ، رسم بدی نیست
حاله روحم که می بینم در کنارش ، آنقدرها هم که میترسی بَد نیست
چند روز بعد خواهم دید ، به سوتِ خط شدنم ،
در اسیلوسکوپ زندگی ام ،
چه زود به مرگ عادتم شده است
دیگر چنان زجسم آزادم ، که حالم خوبِ خوب شده است
بهمن بیدقی 98/9/4
جالب و زیبا بود