سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 28 آذر 1403
    18 جمادى الثانية 1446
      Wednesday 18 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۸ آذر

        نیمه شب

        شعری از

        رودابه باوان

        از دفتر نوشته های پریشان نوع شعر نثر و انواع آن

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۴ آبان ۱۳۹۸ ۰۱:۵۷ شماره ثبت ۷۸۹۴۷
          بازدید : ۴۷۰   |    نظرات : ۱۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر رودابه باوان

        شب که به نیمه هایش میرسد
        سکوت که
        بر آسمان و زمین شهر
        حاکم می شود
        تازه می فهمم
        چه به روزم آمده
        تازه می فهمم
        چه رنجی را با خود
        به هر طرف کشیده ام
        تمام روز
        تمام ساعات روز
        چطور تاب آورده ام
        چطور قدم برداشته ام
        به کارهایم رسیده ام
        به تمام تلفنهای دور و نزدیک
        جواب داده ام
        جواب تمام سوالات دخترانم را داده ام
        و ناهار مهمانشان کرده ام
        و اینها همه در حالی بوده
        که او را همراه خودم جابجا کرده ام
        او را که وسعتش آسمان و
        اندیشه اش کهکشان است
        قلبش سرزمین خورشیدهاست
        چشمانش ستاره باران است
        روحش بزرگ و بی انتهاست
        و من
        هر چقدر قوی باشم
        یک زنم
        چطور تمام روز
        او را با خودم کشانده ام.....
        چطور جابجایش کرده ام
        صدایش در من می خواند
        و من تمام گوشها را می گیرم
        هیمنه اش پا به پایم می آید
        و من چشمهای شهرم را
        چگونه می بندم
        که نبینندش
        چقدر درد دارد
        این عشق
        چقدر رنج دارد....
        هر شب
        او را به خانه آورده ام
        او را خوابانده ام
        در گوشش پچ پچ کرده ام
        که کاری با تو ندارم
        خیالت تخت
        تختِ تخت
        به او گفته ام
        من در اتاق بغلی هستم
        هر وقت دوست داشتی بیا
        در نزده بیا
        سر زده بیا
        و او هیچ وقت نیامده
        تا صبح ، شیرین خوابیده
        .......
        امشب هم او را آورده ام
        او باز خوابیده
        اما خدا میداند
        که من چند شب را پلک نبسته ام
        نمی خوابم
        نخوابیده ام
        چند شبی می شود
        که
        دیده ام
         چقدر دیگری را دوست می داشته
        و دوست می دارد
        دیدم و لرزیدم
        دیدم و گریستم
        و من چقدر ناتوان
        چقدر تلخ
        چقدر غم انگیز
        حسادت را تجربه کردم
         
        رودابه باوان
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۸ ۱۶:۲۷
        درود بانو
        غمگین زیبا و طولانی است خندانک
        رودابه باوان
        رودابه باوان
        سه شنبه ۵ آذر ۱۳۹۸ ۰۱:۴۱
        درود بر شما مهربان

        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        عليرضا حكيم
        سه شنبه ۵ آذر ۱۳۹۸ ۱۳:۴۷
        خندانک خندانک خندانک
        رودابه باوان
        رودابه باوان
        سه شنبه ۵ آذر ۱۳۹۸ ۲۳:۰۵
        سپاسگزارم خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        اعظم قارلقی
        شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۸ ۱۳:۱۲
        درود بانو
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        رودابه باوان
        رودابه باوان
        سه شنبه ۵ آذر ۱۳۹۸ ۰۱:۴۱
        درود بی پایان بانو جان
        ارسال پاسخ
        اکرم بهرامچی
        شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۸ ۲۰:۲۷
        خیلی لطیف سروده اید دردی ممتد و پنهان را خندانک خندانک خندانک خندانک
        رودابه باوان
        رودابه باوان
        سه شنبه ۵ آذر ۱۳۹۸ ۰۱:۴۲
        عشق در عین لطافت بسیار درد دارد
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        م فریاد(محمدرضا زارع)
        يکشنبه ۳ آذر ۱۳۹۸ ۰۱:۰۴
        درود بانو باوان گرامی خندانک
        دلنوشته ای دلنشین... و دلخراش خندانک

        دیشب دوباره دلم گرفت محبوبم!
        از غصه با در و دیوار جدل کردم

        مثل جنینی که خودش را بغل کرده
        دیشب به جای تو خودم را بغل کردم

        طعم تلخ روزگار ناملایم را
        با یاد لبخند شیرینت عسل کردم

        خاطراتت را ورق می زدم تا خود صبح
        خط به خط ِ خاطراتت را غزل کردم

        دیشب دوباره دلم گرفت محبوبم!
        ببخش! جای تو خودم را بغل کردم...(نامه_ م. فریاد)

        شاد باشید خندانک
        رودابه باوان
        رودابه باوان
        سه شنبه ۵ آذر ۱۳۹۸ ۰۱:۴۳
        درود بزرگوار

        شعرتان بسیار زیباست

        زنده باشید خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        وهب رنجبرکلیبی
        دوشنبه ۴ آذر ۱۳۹۸ ۱۳:۰۰
        سلام بانودرودتان باد.باغ دلت همیشه سبز خندانک خندانک خندانک خندانک
        رودابه باوان
        رودابه باوان
        سه شنبه ۵ آذر ۱۳۹۸ ۰۱:۴۳
        سلام بر شما

        سبز بمانید خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3