این راه به ترکستان ، ختم گردد مطمئن باش
در خیابان راه میرفتم ،
میانسالی در آنجا بود و تعدادی جوان خام
یکی از آن جوانان گفت : بچه ها ! روتان به دیگرسو بچرخانید
میخواهم این بابا که اینجا هست را دستی بیندازم
و بعد باهم ، میخندیم
دست انداختند و بعد ، بی ادب وار، سخت خندیدند
آنها نفهمیدند که این کارها ، آن مرد را نکرد کوچک
تمامیشان سبک گشتند
خدا هم دید
برای نامه ی اعمالشان ، نمره ای منفی و زشت ، بی آنکه بینند
ثبت گردید.
چهل سال پیش را ، من خوب به یادم هست
درخانواده ، " احترام " رکن بزرگی بود
والدین محترم ، کودکان را یاد میدادند
چگونه باشد او، در خانه ، مدرسه ، درمیهمانی
طریقه سخن گفتن ، راه رفتن ، نشستن
پا دراز کردن نداشتیم ما
بزرگترها " باید " ، کل حرمت هایشان، بس حفظ میشد
رعایت کردن این پا دراز کردن
آن قدر... مهم بود ،
که در این سن برای من ، همچنان باقیست
حالا که بزرگ گشتم ، پیش خود هم ،
رعایت میکنم آن را
البته خدا را من به یاد آرَم
بزرگتر از خدا ، که نیست درجایی
شروع مشکل ازاینجا بود که :
در دوراهیه انتخابی سخت ، به واقع راه را بس اشتباه رفتند
باید برگردند ، وگرنه در خط پایان ،
جز تباهی نیست
راه دیگر راه راستی بود - آن راه - به خدایی بودن انسان ختم میگردید
این راه کج که رفته اند از آن،
راه ترکستان ، همی باشد
مطمئن باشید
راستی راه میانبر هم وجود دارد
" احترام " راهیست که خیلی زود ، انسان را به راه راست می آرَد
احترام چیز کمی نیست که چشم از آن بندیمش
احترام ،
در صورت و باطن ، برای :
هرجماعت ، فرقه و مذهب ،
و هرشخص ( مؤمن و کافر)
برازنده ست
طریقه ی سخن ، رفتار، مهمتر ازهمه ، نیّات
نمی گویم مقصر، درهمه ی کجرویها ، همان کم سن و سالانند
آنها هم ، از بزرگترها یاد میگیرند
و هم از محضر هم سن و سالان خود و اینترنت بیرحم
در مجموع ، روزگار خوبی نیست این عصر
این راه هم که درآن میکنند گز ، راه خوبی نیست
کاش برگردند
سعادت ( آن قشنگِ بیکران ) چشم بر راهستکه برگردند.
بهمن بیدقی
نثر بسیار زیبا و موثر بود