یک سال بگذشتو کار من شد این
هر شب به هوای تو جان دادن
تمام عمر را به هوای تو بودن باز مرا کم است
هرشب را در ناله به سر بردن باز مرا کم است
یک عمر شیدای آن یاریم که یار شب مرا نگشت
در سیه روژی و مدهوشی ما را دوایی نگشت
یک عمر به در و دیوار عشق با لگد کوبیدیم
دریغ از یک نفس که به آسایش مارا نگذشت
در بی حیایی مرغ شب
بی وفاتر از مرغ منم
یک سال بگذشت و من
بی وفاتر از من
جفاست گر بگویم
هست
داشتن تو
شعریست جهانی
که هر دم
فرشته می سراید
یه عمره شده این کارم
به هوای دیدن تو بخوابم
ولی امون از دست تو
که دیگه نمیای تو خوابم
ز این دل تو قبرستان ساخته ای
جز قبرت جا برای دگری نگذاشته ای
ز این دل بیپناه تو چه خواهی مر؟
که جز آه و درد چیزی نکاشته ای
ثانیه ها به پای من
جانکندند
هرلحظه برای بی تو بودن
جنگیدند
ثانیه ها را به چه بهایی
سازم؟
که بی تو هر لحظه مرا
آزارند
تو زلیخا گر شوی
من یوسفت میشوم
ز ترست به هر سو
فراری میشوم
بسیار زیبا و جالب بود