چرخ و فلک

«چرخ و فلک»

صدای دلنشین چرخها
چرت ظهر مرداد
را به فلک میگیرد
تمام خوشحالی ام را
در مشتم گره میزنم
سکه هایم روی طاقچه
نگاهم آویزان کوچه
هجوم فریادهای کودکانه
شوق صف کشیدن
چرخیدن بدور آرزوها
کودکی ام را نقش میزنند
سوار میشوم
بر تمام ترس
رها میشوم
بر تک تک نداشته هایم
تکیه گاهم نگاه خیره ی کوچه
افسار فلک در دست پینه بسته
سقوط خنده،پرواز،سکه
از جیب کوچک پیراهنم
شمارش تلخ چرخیدنها
ترس از دور آخر
کیفم را بیشتر قلقلک میدهند
نگاه سرد پیرمرد
دور کند چرخها
پایین آمدن
خوشحالی ام را چنگ میزند
احساس بی کلک چرخیدن
کوچک شدن سایه ها
نگاهم را به فردا قفل میکنند.