يکشنبه ۹ دی
|
دفاتر شعر معصومه عرفانی (عرفان )
آخرین اشعار ناب معصومه عرفانی (عرفان )
|
ابر
تو را از ابرها پائین تردیدم
انقدرکه دیده نمی شدی
هم سطح آسمان
آسمانی که ابر نداشت و می بارید
زمین هر لحظه خشک و خشکتر میشد
تو را در کهکشان دیدم
چه سوت و کور بود
ابر آمدو نشست و چه آفتاب سوزانی
رعدو برق می بارید
همه جا تاریک بود
دنیای زیبایی شده بود
یاد آن روزها که درختان
سر به فلک کشیده
دریا را میدیدم که به
آسمان پرواز میکرد
و چه میوه هایی
از باران سرازیر می شد
بقیه
و تگرگ از دل آن بیرون می آمد
آسمان میخندید
و زمین گریه میکرد
درختان آواز میخوانند
و خورشید برای من قصه میگفت
دریا در قایقی نشسته بود
و زیر لب زمزمه میکرد
عجب دنیایی است دنیای عجایب
کمی فکر کنید و
دیگر بس است تمام
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.