يکشنبه ۴ آذر
|
دفاتر شعر فرهاد فیض اللهی (کدخدای نیستی)
آخرین اشعار ناب فرهاد فیض اللهی (کدخدای نیستی)
|
شاه میخ
زمانی که ترک دیار کردم،
عکس مادر کور، کر و لالم را
با شاه میخی
در قلبم
به صلیب کشیدم.
در کوچه عشقم،
هوا پی در پی،
طوفانی و کولاکی
اگرچه فصل تابستان بود.
دوستانِ سرما زده،
با دستانی یخی،
با بی زبانی،
با سردی احساسات
و به جای وداع
داشتند
انگشتان یخیِ رَدّ
به دستم میزدند که
چرا در آستانه مهاجرتم؟
بدون نیت قلبی و آرزو
پا نهادم
به سرزمین بیگانه ای
طوری که هیچ راه دیگری
برایم میسر نبود.
تصمیم بر سر کوره راهی
چقدر برایم سخت بود!
بعد از آن
در دام مهاجرت
گرفتار شدم.
کاش در میهنم گدا میشدم
و پا یه دیار بیگانه نمی گذاشتم!
حال دور از وطنم،
هر روز بیشتر از پیش،
با شاه میخٍ شاه میخها،
مادر کور، کر و لالم را
در قلبم
به صلیب مضاعف میکشم
تا با درد ثلاثه اش
بر سر دار تنهائی
کور بشوم
و
کر و لال بگردم
همانند مادرم
که عشق من است.
ترجمه از کره ای به فارسی.
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.