تو بنشسته ای بر سر کوی من
شده بسته راه عبور دلم
چو کج می کنم راه خود، باز هم
به سوی تو افتد مسیر دلم
به خانه نشستم دلم می رود
در آنجا که بنشسته ای انتظار
و من گوش بر زنگ در داده ام
و تو چشم بر کوچه و بی قرار
تو هم مثل من عادتت گشته است
که هر روز سلامی به رویت کنم
«علیک »تو صد حرف ناگفته را
به من گوید و من مرورت کنم
تو تسبیح بر دست و ذکری به لب
به امید دیدن دعا می کنی
تو افکنده ای سر به زیر تا که من
بیایم خدایا ، خدا می کنی
ز شوق تو پاهای من می دود
نگاهم به سوی تو چسبیده است
بهانه کنم رفتنم را ولی
گلم، نور خورشید تو دیده است
چرا زهر در جان من ریختی
شکستم سکوت دلم را به زور
همه عاطفه رفت از چشم تو
همه آرزوهای من شد به گور
زبان و نگاه تو با هم نبود
نگاه تو پاک و زبانت شرور
چو حرف دلت بر زبان رانده شد
شکستی من و جام عشق و غرور
تو در چشم من ناخدا بوده ای
ز طوفان غم ها رهایم کنی
به مهری به لب ها سکوتی زدم
که شاید تو تنها صدایم کنی
و عشق تو ،تنها هوس بودو بس
هوای دلت ،اشتیاق تو بود
چگونه شدم بازی چشم تو
چگونه نگاه تو ، عقلم ربود
تو تنها در اندیشه ی یک خیال
تمام خیال من، اندیشه ات
گل عشق من سوخت از جور تو
خداوند بسوزاند آن ریشه ات
چهار پاره ی خوبیست چون درخواست نقد شعرتون را دارید نکته ای عرض می کنم.
در بند اول شعر دلم ها ردیف اند و شما باید قبل از ردیف قافیه داشته باشید .
و همچنین در بند دوم باز همین طور، بیقرارها ردیف اند و قبل از آنها کلمات همقافیه می خواهد که نیست
بقیه خوبند موفق باشید